-
میلاد ماه!...
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 22:14
به کجا میشتابی؟! امشب از هر گوشهی جهان همین ماه را خواهی دید!...
-
محراب!...
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 21:16
تهی بود و نسیمی. سیاهی بود و ستارهای هستی بود و زمزمهای. لب بود و نیایشی. "من" بود و "تو"یی: نماز و محرابی! ...
-
قاصدک!...
دوشنبه 19 مردادماه سال 1388 20:55
...
-
سایبان آرامش ما٬ ماییم!...
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 12:14
در هوای دوگانگی، تازگی چهرهها پژمرد. بیایید از سایه - روشن برویم. بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم. و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم. برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران، نوشابهی جادو سرکشیم. شب بوی ترانه ببوییم، چهره ی خود گم کنیم. از روزن آنسوها بنگریم، در به نوازش خطر بگشاییم. خودروی...
-
خاکستر!...
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 14:48
به من بگویید فرزانگان رنگ و بوم و قلم چگونه خورشیدی را تصویر میکنید که ترسیمش سراسر خاک را خاکستر نمیکند؟
-
میلادت گرامی!...
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 13:39
-
ژاله...
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 22:10
راستی میشود آیا گرد و غبار جهان را شست با ژالهی صبحگاهی؟!
-
نیایش!...
جمعه 29 خردادماه سال 1388 12:06
خدایا! عقیده ام را از دست عُقده ام مصون بدار. خدایا! به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کن. خدایا! مرا همواره آگاه و هوشیار دار تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری-مثبت یا منفی- قضاوت نکنم. خدایا! جهل آمیخته با خودخواهی و حسد؛ مرا رایگان، ابزار قتاله ی دشمن برای حمله به دوست نسازد. خدایا! شهرت، منی را که...
-
بیا بیا برویم!...
سهشنبه 19 خردادماه سال 1388 13:36
میان این برهوت این منم٬ من ِ مبهوت بیا بیا برویم به آستانهی گلهای سرخ در صحرا و مهربانی را ز قطره قطرهی باران ز نو بیاموزیم. بیا بیا برویم به سبزه زار که گسترده سینه در صحرا بیا که سبزهی آن دشت را لگد نکنیم و خواب راحت پروانه را نیاشوبیم. گیاه تشنه لب دشت را به شادابی ز آب چشمه شراب شفا بنوشانیم بیا بیا برویم و...
-
بنویس!...
یکشنبه 10 خردادماه سال 1388 14:32
گفتم : تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خستهی ماست دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی دل ما رو بنویس دل ما رو بنویس گفت : دل تو سبزترین ماه بهار دل تو آینهی صبر و قرار دل تو بقچهی نورانی عشق دل تو سنگ صبور دل یار ...
-
خرمشهر؟!...
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 15:58
-
کدامیک؟!...
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 12:59
کدامیک را ترجیح میدهی دلدادهی دور از دسترس را که دلتنگیت از اوست، یا کسی را که میبینی هر روز بی آنکه بخواهی؟
-
روزت مبارک
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 12:11
-
...
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1388 15:38
-
پروانه!...
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 13:18
دستپاچه میان قطرههای باران پروانه بهاری
-
بهاریه!...
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1388 21:58
هـوا هـوای بـهـار اسـت و بـاده بـادهی نـاب به خنده خنده بنوشیم جرعهجرعه شراب در این پـیاله ندانـم چه ریـختـی پیـداست کـه خوش به جان هم افتـادهاند آتش و آب فـرشتـه روی مـن ای آفـتــاب صبـح بـهــار مــرا بـه جـامـی از این آب آتـشیـن دریــاب بهجـام هستی ما ای شراب عشق بجوش بــه بــزم سـادهی مــا ای چــراغ مــاه...
-
کوچ بنفشه ها!...
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 22:59
در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشههای مهاجر زیباست در نیمروز روشن اسفند وقتی بنفشهها را از سایههای سرد در اطلس شمیم بهاران با خاک و ریشه - میهن سیارشان - در جعبههای کوچک چوبی در گوشهی خیابان میآورند جوی هزار زمزمه در من میجوشد. ای کاش ای کاش آدمی وطنش را مثل بنفشهها - در جعبههای خاک - یک روز میتوانست همراه...
-
خواب!...
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 23:39
شب به روی شیشههای تار مینشست آرام٬ چون خاکستری تبدار باد نقش سایهها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو میکرد پیچ نیلوفر چو دودی موج میزد بر سر دیوار در میان کاجها جادوگر مهتاب با چراغ بیفروغش میخزید آرام گویی او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستوجو میکرد من خزیدم در دل بستر خسته از تشویش و خاموشی گفتم ای خواب٬...
-
ای چشم نرگس مست تو !...
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 11:18
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو ای شاخها آبست تو ای باغ بی پایان من ... پ.ن: هنوزم در انتظارت پشت پنجره میشینم تا که شاید سایهاتو روزی در خم کوچه ببینم ... ادامه مطلب ... -->
-
آفتابی باید ...
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 20:28
-
...
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 15:32
میاد بارون احساس از ابر تیکه تیکه که سقف نازک دل دوباره کرده چیکه چیکه چیکه!...
-
سردمه! ...
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 14:46
سردمه مثل آغاز حیات گل یخ . مثل یک قایق یخ کرده رو دریاچه ی ی خ ، یخ کردم. بیکرانه ست دریا کوچیکه قایق من تلخ تلخم مثل یک خارَکِ سبز سردمه و میدونم هیچ زمانی دیگه خرما نمیشم. چه غریبم روی این خوشهی سرخ ... همهچی از یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادشه! ...
-
امروز و فردا! ...
یکشنبه 22 دیماه سال 1387 21:01
امروز واژهها، آغازها آرزوها، آوازها و چشم انتظاریهای دیروز و امروز را قسمت میکنیم؛ و فردا آبرنگها و رنگینکمانها تصورات و مناظر دلپذیر را چون فرشینهای از احساسات؛ با تار و پودی از خاطرات و رویاها! ...
-
...
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 15:31
پژمردن یه شاخه گل نشانی از غفلت ماست نتیجهی خاموشی ِ من و تو و آدمــــکهاست ...
-
یلدای بی قرار!...
شنبه 30 آذرماه سال 1387 16:44
خورشید آخرین غروب خزان پشت کوه رفت امشب شب تولد نوروز دیگریست فرشی ز برف بر سر راهش گشودهاند چون نوعروس کرده به بَر جامه سپید تق تق صدای کیست؟ این وقت شب چه کسی کوبه میزند؟ بگشای در یلداست آمده آورده با خودش آجیل و هندوانه و ظرفی پر از انار انجیر و توت خشک در دست دیگرش مهر و صفا و عشق و محبت گل امید در گوشه اتاق...
-
شبنم
شنبه 23 آذرماه سال 1387 21:18
بهتر میشود میان قطرههای شبنم حال پروانه ...
-
مدرسهی عشق!...
شنبه 2 آذرماه سال 1387 20:30
در مجالی که برایم باقی ست باز همراه شما مدرسهای میسازیم که در آن همواره اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس کنند و بگویند خدا خالق زیبایی و سرایندهی عشق٬ آفرینندهی ماست؛ مهربانیست که ما را به نکویی دانایی زیبایی و به خود میخواند جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ دوزخی دارد -به گمانم - کوچک و بعید در پی سودا نیست که ببخشد...
-
عاشقم!...
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 08:08
عاشـقــم عاشـق ستــاره صـبـح عـاشـق ابــرهـای سـرگـردان عـاشـق روزهــای بـــــارانی عاشق هر چه نام توست برآن
-
آرزو!...
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 19:53
خرمن نکاشتههامون چشمه نگو آتشفشونِ بشماریم نداشتههامون هزار هزار تا کهکشونِ آرزو دریای شوره دریای شور زندونِ ماهِ ماهیا تشنهترینن روی لباشون آهِ و آهِ ...
-
پاییز مهربان ! ...
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 19:02
پاییز مهربان ! آوازهای رنگی خود را ز سر بخوان! با برگ های قهوه ای و سرخ و زرد خویش نقش هزار پرده ای از یادها بکش لختی درنگ کن! از سطر سطر دفتر یادم عبور کن! با من کتاب خاطره ها را مرور کن! تو یادگار عمر به تاراج رفته ای در روزهای خاطره انگیزت پیچیده عطر کودکی و نو جوانی ام من دکمه های لباسم را با دستهای مهر تو می بندم...