واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

از فاطمه ! ...


از آب نه
از مهر آب می گویم ،
از " فاطمه " که هـمـیشـــه " فاطمه " است ؛
پاک و زلال و روشن .
بخاطر نام عزیز " فاطمه " به پا می ایستم ،
تمام عمر
دست به سینه 
و از سینه ای که از گریه لبریز است می گویم :
خاک پای تو هستم
تا ابد 
         تا هـمـیشـــه ...

گنج ! ...


تنها راه رسیدن به رنگین کمان
گذرگاه دل است ،
افسانه های پریان را تنها
جادوی خیال
و نیروی ذهن جان می بخشد ،
تنها نقطه ای که
بوی آرامش می دهد
همان روح توست
چرا که رنگین کمان
افسانهء پریان و آرامش
گنجهایی هستند
که ریشه در درون دارند ! ...

آنم آرزوست ! ...



گـفـتند یافـت می نشـود جـسته ایم مـــا

                                    گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست !!! ...