واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

سراب!...

   

تا آب شدم سراب دیدم خود را 

دریا گشتم حباب دیدم خود را 

آگاه شدم غفلت خود را دیدم 

بیدار شدم به خواب دیدم خود را ...

میلاد ماه!...

 

به کجا می‌شتابی؟! 

امشب 

از هر گوشه‌ی جهان 

همین ماه را 

خواهی دید!...

محراب!...

 

تهی بود و نسیمی.

سیاهی بود و ستاره‌ای

هستی بود و زمزمه‌ای.

لب بود و نیایشی.

"من" بود و "تو"یی:

نماز و محرابی! ...