واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

سایبان آرامش ما٬ ماییم!...

 

در هوای دوگانگی، تازگی چهره‌ها پژمرد.

بیایید از سایه - روشن برویم.

بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم.

و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم.

برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران، نوشابه‌ی جادو سرکشیم.

شب‌ بوی ترانه ببوییم، چهره ‌ی خود گم کنیم.

از روزن آن‌سوها بنگریم، در به نوازش خطر بگشاییم.

خودروی دلهره پرپر کنیم.

 نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه.

نشتابیم، نه به سوی روشن نزدیک، نه به سمت مبهم دور.

عطش را بنشانیم، پس به چشمه رویم.

دم صبح، دشمن را بشناسیم، و به خورشید اشاره کنیم.

ماندیم در برابر هیچ، خم شدیم در برابر هیچ، پس نماز مادر را نشکنیم. 

برخیزیم، و دعا کنیم:

                           لب ما شیار عطر خاموشی باد!

نزدیک ما شب بی‌دردی است، دوری کنیم.

کنار ما ریشه‌ی بی‌شوری است، برکنیم.

و نلرزیم، پا در لجن نهیم، مرداب را به تپش درآییم.

آتش را بشوییم، نی‌زار همهمه را خاکستر کنیم.

قطره را بشوییم، دریا را در نوسان آییم.

و این نسیم، بوزیم، و جاودان بوزیم.

و این خزنده، خم شویم، و بینا خم شویم.

و این گودال، فرود آییم، و بی‌پروا فرود آییم.

برخود خیمه زنیم، سایبان آرامش ما، ماییم.

ما وزش صخره‌ایم، ما صخره‌ی وزنده‌ایم.

ما شب گامیم، ما گام شبانه‌ایم.

پروازیم، و چشم براه پرنده‌ایم.

تراوش آبیم، و در انتظار سبوییم.  

در میوه‌چینی بی‌گاه، رویا را نارس چیدند، و تردید از رسیدگی پوسید. 

بیایید از شوره‌زار خوب و بد برویم.

چون جویبار، آیینه‌ی روان باشیم: به درخت، درخت را پاسخ دهیم.

و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم، هر لحظه رها سازیم.

برویم، برویم، و بیکرانی را زمزمه کنیم.