می چکد سمفونی شب
آرام
روی دلتنگی خاموش غروب.
مغرب
از آتش افسردهی روز
بیصدا میسوزد.
میبرد نغمهی دلتنگی را
باد جنوب
تا کند زمزمه بر بام هوا.
نیست حرفی بر لبانش
لیکن
مانده با خاموشیش مطلبها
...
استادمچون تارهاى زندگیام بهکوک باشدآنگاه به هر زخمهی توموسیقى عشق برخواهد خاست...