واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

پاییز مهربان ! ...

 

پاییز مهربان!

آوازهای رنگی خود را ز سر بخوان!

با برگ های قهوه ای و سرخ و زرد خویش

نقش هزار پرده ای از یادها بکش

لختی درنگ کن!

از سطر سطر دفتر یادم عبور کن!

با من کتاب خاطره ها را مرور کن!

تو یادگار عمر به تاراج رفته ای

در روزهای خاطره انگیزت

پیچیده عطر کودکی و نو جوانی ام

من دکمه های لباسم را

با دستهای مهر تو می بندم

در کوچه های خاطره انگیزت

دنبال عمر گمشده می گردم

گلدان شمعدانی و یاسم را

با قطره های مهر تو

آب می دهم

با من بمان!

با من بخوان!

همراه من کتاب زمان را ورق بزن :

زنگ دبستان را زدند

احمد دوباره کنج حیاط ایستاده است

خورشید کم کمک به نوک کوه های غرب

نزدیک می شود

اما هنوز از حسنک نیست یک خبر

معلوم نیست باز چرا دیر کرده است!

فریاد اعتراض حیوان ها می رسد به گوش :

بع بع .... مع مع

کبری هنوز پشیمان است

امسال هم دوباره کتابش را

زیر درخت خانه اشان جا گذاشته

چوپان هنوز هم

دست از دروغ گویی خود برنداشته

با اینکه بره های قشنگش را

همین پارسال گرگ

از هم درید و خورد ...

پاییز مهربان!

با من بساز!

با من برای کوچ پرستو غزل بساز!

من هم کتاب عمر و جوانی را

زیر درخت سبز زمان جا گذاشتم

آموختم دروغ نگویم اما

این گرگ نا بکار

یوسف من را

از هم درید ...

دارد قطار حادثه از راه می رسد

پیراهنم کجاست‌ ؟؟

فانوس هم که نفت ندارد

کو ماه ؟؟ کو سوار ؟؟

باران حادثه است که می بارد

آن مرد در باران می رود

سد هم شکسته است

پطرس کجاست ؟؟

تاب و توان من هم از دست رفته است

بازی تمام شد!

این دست آخر است ...

تقدیر برد و من

ناباورانه باختم !

اما چقدر خوب

من گرگ های گله خود را شناختم !...

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:17 ب.ظ http://blognet.blogsky.com

بلاگنت: ارایه دهنده انواع کدهای موزیک------------------ منتظر شما دوست عزیز هستیم

وحید شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:30 ق.ظ http://naghmeyesokot.blogfa.com

سلام
مدرسه رو دوست که داشته باشی
یادش هم برات لذت بخشه و وقتی که همه درسهات رو با یه شعر مرور کنی این لذت بیشتر و بیشتر هم می شه.
از دبستان خاطره های قشنگی دارم.
خانم پارسا (سال اول)
خانم غیور آذر (سال دوم)
آقای قارداشی (سال چهارم)
معلم سال پنجم یادم نیست، شاید واسه اینکه مهربون نبود و من دوستش نداشتم

معلم سال سوم رو یادم نرفته، آخه من اصلا سال سوم معلمی نداشتم جز داداش بزرگترم که با من تو تابستون درس کار کرد تا من جهشی بخونم و از سال دوم برم چهارم. خیلی لذت عجیبی داره این کار.

از خدا می خوام شخصیت های کتابهای درسی مون هیچ وقت بزرگ نشن تا گرد بدی های زمونه رو چهره اونا نشینه و برای من مثل همیشه دوست داشتنی باشن.

مهران شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:45 ب.ظ http://bobogoal.blogsky.com

سلام . به خدا خیلی قشنگ بود . تمام ۲۷ سال برای ثانیه هائی از جلوی چشمام حرکت می کردند : از روز اول که زار زار گریه می کردم و مامانم را می خواستم و با دو تامداد فانتزی گول خوردم و آرام شدم تا تک تک ورق زدن کتاب های همه این سال ها . اما همه آن ورق های کتاب هی مسخره ٬ تجربه های نسل آدم بودند و همین طور سر سری ازشون رد می شدیم فقط به صرف رد شدن .
دلم خون شد از این افسرده پاییز
از این افسرده پاییز غم انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه درد است و با دل کار دارد .
شرنگ افزای رنج زندگانی ست .
غم او چون غم من جاودانی ست
افق در موج اشک و خون نشسته
شرابش ریخته ٬ جامش شکسته .
گل و گلزار را چین بر جبین است
نگاه گل نگاه واپسین است
پرستوهای وحشی بال در بال
امید مبهمی را کرده دنبال .
راستی : شعر از کی بود ؟ از خودت ؟ خونمون ؟ خونشون ؟ اتاق تمساح ها ؟

مسیح یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:25 ق.ظ

پاییز مهربان

با من بخوان

آوازی ز سر مهر و روشن کن

با آذری از آذرت

راه عبور از مه متراکم آبان

برای به سلامت رسیدن

به سرایی آبادان

به سر قله ی انسانیت انسان

...

:)

سلام

ببخشید

قصدم جسارت نبود

متنت عالی بود و

نمی دونم چی شد که این حقیر عادی به خودش جرات داد در محضرتون بی ادبی کنه

هر چی باشه پاییزه دیگه

...

سربلند بمونی و ایرونی

بیژن تنها سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:34 ب.ظ

سلام به استاد درد آشنا:متن جالبی نوشتی.ولی شش سطر آخر منو نگران کرده امیدوارم که مشکلی نباشدفقط درحدنصیحت وهوشیاری باشد.راستی ممنون ازارسال پیام عیدفطرمنم دراین روز مبارک برای شما سرورگرامی آرزوی سلامتی وشادکامی می نمایم.عیدفطر بر شما هم مبارک باد

نخل تنهای جنوب سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام پریدخت جان
عیدت مبارک نماز و روزهات انشااله مورد قبول خداوند قرار بگیره.
مواظب خودت باش
شاد باشی

بهار جمعه 12 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:09 ب.ظ http://tasiyan7.blogfa.com

سلام عزیزم
ترجیح میدادم این پیام رو خصوصی بنویسم اما...
بهرحال غیبتم بخاطر قبولی فوق و دردسرهای جابجایی ثبت نام و استقرار و...هست البته یک هفته ایی هم شدیدا مریض بودم.حالا اما کم کم دیگه میخوام نوشتنو از سر بگیرم.از اینکه دوستی مثل تو پیدا کردم خوشحالم گل دختر.بخاطر نگرانیهات ممنون.

بیژن تنها یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:28 ب.ظ

سلام:خواهرباهوشم .خیلی خوشحال شدم که میتوانی مشکلات خودت را بادرایت و حوصله از پس حوادث غیر منتظره هدایت وکنترل کنی اگر چه هر مشکلی می تواندتجربه و رهگشای مشکلات بعدی باشد به هر حال همیشه دعا میکنم درزندگی پر مهرومحبتت شادوسربلند باشید.

یاسر چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:49 ق.ظ

سلام آسمونی

همونطوری که ازت انتظار دارم، خیلی عالیه. به به. رفتم توی حال و هوای دبستان و کلی کیف کردم.
مرسی

سارا چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ب.ظ http://www.choogh.com/pages/signup/referrer/takupu

جامعه مجازی ایرانیان شما هم به ما بپیوندید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد