وقتی سکوت باید کرد
می توان با زبان گنجشک و برگ
نجوا کرد
و غم نامه ی درون را نوشت
خو گرفته ایم با این زبان
و می نویسیم
دوستی را
جوانی را
و
آ آزادی را ! ...
باز این تـرانه هـا را عشق است
رخش سرخ باد پا را عشق است
عشق درگـیر غــروب درد است
باز هم طلوع ما را عشق است
آی از خــانـه ی زخــم و گــریه
غربت بغض گشا را عشق است
آی از آب و هوای بی عشق
بادبان ناخدا را عشق است
اهل بـــی مـرزتـرین دریـــــا باش
آی، اهل همه جا را عشق است
از غـزل بـاخـتـگـان مــی تـرسـم
شعرهای بی هوا را عشق است
ای قـشنـگ سـازهــا ، آوازهــا
روزهای بی عزا را عشق است ! ...