-
حضور ! ...
جمعه 22 شهریورماه سال 1387 14:12
به جز حضور تو هیچ چیز این جهان بی کرانه را جدی نگرفته ام. حتی عشق را ! ...
-
... ! ...
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 13:03
ای در کنار لطف تو من همچو چنگی با نوا آهسته تر زن زخمه ها تا نگسلانی تار من ...
-
معنی جمال ! ...
یکشنبه 13 مردادماه سال 1387 13:14
ای عشق، ای ترنم نامت ترانه ها معشوق آشنای همه عاشقانه ها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانه ها با هر نسیم ، دست تکان می دهد گلی هر نامه ای ز نام تو دارد نشانه ها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت : گل با شکوفه ، خوشه گندم به دانه ها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به ریگ...
-
شرجی! ...
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1387 13:16
یک روز به شدت گرم تابستان نفس باد هم می گیرد در این شرجی نفس گیر
-
باغ آینه ! ...
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 15:32
گهواره های خستگی از کشاکش رفت و آمدها باز ایستاده اند و خورشیدی از اعماق ، کهکشان های خاکستر شده را روشن می کند. تو از خورشید ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای. چراغی در دست چراغی در دلم زنگار روحم را صیقل می زنم آینه ای برابر آینه ات می گذارم تا از تو ابدیتی بسازم ! ...
-
توتم ! ...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 10:31
هر کسی توتمی دارد ، و توتم من " قلم " است . و قلم توتم قبیله من است . خدای همه قبایل ، خدای همه عالمیان بدان سوگند می خورد . به هر چه از آن می تراود سوگند می خورد . به خون سیاهی که از حلقومش می چکد ، سوگند می خورد . و من ؟ قلم خویشاوند آن من راستین من است . عطیه روح القدس من است. زبان دفترهای خاکستری و سبز من است ....
-
افسانه ؟! ...
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 10:18
گفتم : آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت عمر بی حاصل ما اینهمه افسانه نداشت گفت : یا تو افسانه ای و قلب من آکنده ز درد یا من و تو به نگاهی دگر افسانه شدیم ...
-
درک لحظه ها ! ...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 15:19
-
یا مقلب القلوب ...
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1387 14:32
بازکن پنجره را و بکش با نفسی تند و عمیق بوی عطر گل یاس و ببین پر زدن بلبل را که شده مست ز بوی خوش و جان بخش بهار و ببین مرغک آزردۀ عشق که حزین بود و نزار با شکوفایی گلهای بهار شده سرمست غرور دیگر آن سوزش سرمای زمستان نَوَزد بر بدن سبز درخت یا که شلاق خزان نکند غنچۀ گل را پرپر بازکن پنجره را پرکن از رایحه و عطر بهار...
-
ماهی ! ...
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 22:49
-
زمانه ! ...
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 13:07
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست ...
-
زمستون ! ...
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 22:03
تو از آن سوی تابستان برایم سیب می چینی من این سو مانده ام دلگیر ! در بند زمستانم به روی شانه ام انداختی بارانی ات را مبادا یخ کنم اما نه ؛ آتش شو ! بسوزانم ...
-
ببار ! ...
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 21:29
ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو ببار و قطره قطره ، نم نمک آزاده تر شو تو این باغ پر از برگ و پر از خواب ستاره اگه پرمیوه ای، پر سایه ای افتاده تر شو ...
-
ما ! ...
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 21:47
ما چیستیم ... جز مولکول های فعال ذهن ِ زمین که خاطرات کهکشان ها را مغشوش می کنیم !
-
کویر بی انتها ! ...
جمعه 11 آبانماه سال 1386 20:01
خسته ام از این کویر ٬ این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل ٬ این سقوط ناگزیر آسمان بی هدف ٬ بادهای بی طرف ابرهای سربراه ٬ بیدهای سربزیر ای نظاره شگفت ٬ ای نگاه ناگهان ای هماره در نظر ٬ ای هنوز بی نظیر آیه آیه ات صریح ٬ سوره سوره ات فصیح مثل خطی از هبوط ٬ مثل سطری از کویر مثل شعر ناگهان ٬ مثل گریه بی امان مثل لحظه های...
-
عزیز عمه تولدت مبارک
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 12:53
-
زخم ؟! ...
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 23:05
دستی که زخم می زند ناپیداست اما زخم ، - عریان تر از طلوع آینه در روز است شاید که تن به تیغ دوست سپردن راهی به سوی تست ... دوستی دیگر ، دستی دیگر ، و ... زخمی دیگر ...
-
شبانه ! ...
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 21:57
-
تنهایی ، آزادی ! ...
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 11:32
من هرگز از مرگ نمی هراسیده ام . عشق به آزادی، سختی جان دادن را بر من هموار می سازد . عشق به آزادی مرا همه ی عمر در خود گداخته است . آزادی معبود من است . به خاطر آزادی هر خطری بی خطر است . هر دردی بی درد است . هر زندانی رهایی است . هر جهادی آسودگی است . هر مرگی حیات است . آخر، ... چه بگویم ؟ من تنهایی را از آزادی بیش...
-
کدام غبار ؟! ...
شنبه 5 خردادماه سال 1386 20:19
با جوانه ها، نوید زندگی است. زندگی: شکفتن جوانه هاست. هر بهار از نثار ابرهای مهربان ساقه ها پر از جوانه می شود هر جوانه ای شکوفه می کند شاخه چلچراغ می شود هر درخت پر شکوفه باغ ... کودکی که تازه دیده باز می کند، یک جوانه است گونه های خوشتر از شکوفه اش ، چلچراغ تابناک خانه است. خنده اش بهار پر ترانه است، چون میان...
-
... ! ...
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 22:31
-
... ! ...
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 21:49
بغضو خالی میشه کرد همراه نت ها میشه آشنا کرد شبو با دل تنها میشه پرواز کرد به روزهای طلایی کوچه و بادبادک و حس رهایی ! ...
-
نوبهاران جاویدان ! ...
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1386 13:23
ای آشنای من ! برخیز و با بهار سفرکرده بازگرد تا پرکنیم جام تهی از شراب را وز خوشه های روشن انگورهای سبز در خم بیفشریم می آفتاب را برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد تا چون شکوفه های پرافشان سیب ها گلبرگ لب به بوسه ی خورشید واکنیم وانگه چو باد صبح در عطر پونه های بهاری شنا کنیم برخیز و بازگرد با عطر صبحگاهی نارنج های سرخ...
-
از جدایی ها ! ...
جمعه 11 اسفندماه سال 1385 21:47
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گل های باغ می آورد و گیسوان بلندش را - به بادها می داد و دستهای سپیدش را به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی...
-
ای وسعت سبز ! ...
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 11:55
... مردان تو در استقامت مثل دماوند در پاکی روح و کرامت مانند اروند ...
-
زیر گنبد کبود ! ...
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 20:23
زیر گنبد کبود جز من و خدا کسی نبود * روزگار رو به راه بود هیچ چیز نه سفید و نه سیاه بود با وجود این مثل اینکه چیزی اشتباه بود * زیر گنبد کبود بازی خدا نیمه کاره مانده بود واژهای نبود و هیچکس شعری از خدا نخوانده بود * تا که او مرا برای بازی خودش انتخاب کرد توی گوش من یواش گفت : «تو دعای کوچک منی» بعد هم مرا مستجاب...
-
تو فرود آی برف تازه ٬ سلام ! ...
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 21:47
-
تنهای منظره ! ...
یکشنبه 12 آذرماه سال 1385 20:39
کاج های زیادی بلند . زاغ های زیادی سیاه . آسمان به اندازه آبی . سنگچین ها ٬ تماشا ٬ تجرد . کوچه باغ فرارفته تا هیچ . ناودان مزین به گنجشک . آفتاب صریح . خاک خشنود . چشم تا کار می کرد هوش پاییز بود . ای عجیب قشنگ ! با نگاهی پر از لفظ مرطوب مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ ٬ چشم هایی شبیه حیای مشبک ٬ پلک های مردد مثل...
-
... ! ...
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 22:05
-
بی من مرو ! ...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 20:21
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو شب...