واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

حضور ! ...

 

به جز حضور تو                                  

هیچ چیز این جهان بی کرانه را                               

جدی نگرفته ام.           

حتی             

عشق را ! ...      

نظرات 10 + ارسال نظر
admin جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:58 ب.ظ http://iranikan.com

با درود و سلام خدمت شما دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.من admin هستم و فرومی آموزشی،علمی ، تخصصی و عمومی با نام ایرانیکان(معدن و گنج ایرانی) را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردم. فروم دارای تالارها و انجمن های متنوع و تخصصی در زمینه های مختلف است. خوشحال می شوم از تخصص و مهارت شما به عنوان مدیری لایق و کاردان بهره مند شوم امیدوارم یاری رسان و همکار ما در این مسیر جدید باشید .

درصورت علاقه بازدیدی بفرمایید.

منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
www.iranikan.com

مسیح شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:46 ق.ظ

سلام

:)

... حتی عشق ...

هوشیاری و آگاهی سطح بالایی می طلبه

نگارش یه همچی نوشته هایی

و همین طور

پسندیدن و انتخابشون

:)

سربلند بمونی

وحید شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ب.ظ http://naghmeyesokot.blogfa.com

بی حضور او
مگر عشقی هم هست که بتوان جدی گرفت؟

بی حضور او نه وحید
ابدا
ولی
به جز حضور او شاید .
برای بعضی گاهی
برای بعضی اغلب
برای من حتی
...

یاسر یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام آسمونی

پیش از تو آب زهره دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت
.
.
.

برای تو، حتی...
حتی سارها خوشحالند...

مهران دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:41 ق.ظ http://bobogial.blogsky.com

سلام . مخلص آبجی . خیلی چاکریم .
اما من میگم که توی این دنیا همه چیز جدی هستند چون هر کدام یک جورهائی تعیین کننده هستند هم برای خودمون و هم در برابر خدامون . من که دنیا را جدی گرفته ام چون آن هم من را جدی گرفته و مداوم داره پاش را تو کفش من می کنه یا داره امتحانم می کنه که من هم ی موقع هائی می برم و ی موقعی هم می بازم . اما اگر تلاشی و امیدی برای بردن هست به عشق همون خداست که هر روز لطف و کرم و ستارالعیوب بودنش را به رخم می کشه .
راستی : حضورت را عشق است .

علیرضا سعادت سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:59 ب.ظ

در این شرجی نفسگیر
در این غوغای شرجی
در این ...
نفس می گیرد بی حضور و بی بهانه

بیژن تنها سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.bijandost.blogfa.com

سلام به خواهرخوب خوش فکرم:می خواستم بگویم جمله آخرحتی عشق را. نمی توان به این سادگی ازکنارآن گذشت چراکه برای رسیدن به حقیقت وحضوربی کران هستی می بایست اول عشق به احدیت راتجربه کرد تابتوان حضور بی کران اورااحساس نمایم.اگرچه شاه بیت های شما خواهر بزرگوار همان گفته های این بنده حقیر راتایید می نمایید.انشاالله طاعات وعبادات شماقبول حق گردد

دری به سوی نگاه جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:03 ق.ظ

سلام
پریدخت عزیز
عبادات قبول
به نظر من همه ما شعار میدیم
ولی باور کن همه چیز رو جدی میگیریم
همون شده ایم غزق زندگی دنیا

مسیح جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام

:)

چشم

به زودی ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:24 ب.ظ http://bijandost.blogfa.com

عشق درچشمان تو موج می زند
گویی که نگاهت سخن از اوج می زند
در سینه این دل من شاد می شود
مغرور می شود
سخن از تاج می زند
دل اگر که بازیچه ی توست
کجاست آنکه بر دل علاج می زند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد