واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

تنهایی ، آزادی ! ...

 

من هرگز از مرگ نمی هراسیده ام .

عشق به آزادی، سختی جان دادن را

بر من هموار می سازد .

عشق به آزادی مرا همه ی عمر در خود گداخته است .

آزادی معبود من است .

به خاطر آزادی هر خطری بی خطر است .

هر دردی بی درد است .

هر زندانی رهایی است .

هر جهادی آسودگی است .

هر مرگی حیات است .

آخر، ... چه بگویم ؟

من تنهایی را از آزادی بیش تر دوست می دارم .

و حال می خواهم چه کنم ؟

قلب که می زند برای کیست ؟

برای چیست ؟

و صبح که سر بر می کشد برای کیست ؟

برای چیست ؟

رفیقان من ، با من مدارا کنید !

به پرتگاه چه نیستی ای زندگی من خواهد لغزید ؟

فراخنای زمین، سخت تنگ است !...

 

                                                                                                                دکتر شریعتی

                                                                                                         دفترهای سبز * کویریات*

 

با سپاس از ...

نظرات 12 + ارسال نظر
سکوت شبانه سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:17 ب.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

انسان، آفریننده سرنوشت خویش است. (زرتشت)

سلام
با منطق این کلام موافقم

شاد باشی
س ا ج د

هیچکس چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ق.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
خدایش رحمت کناد...
پیروز باشی.

دری به سوی نگاه جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 ق.ظ http://sms.neylog.com/

سلام پری دخت عزیز
به نظرمن هیچ کس نمیتونه مثل شریعتی با کلمات اینقدر قشنگ بازی کنه 1 حیف که چه زود از این دنیا رفت
میخواستم بژرسم نمیخوای وبلاگ جدید رو لینک کنی
بد نیست بیایی یه سری به یه دوست قدیمی بزنی!

بانوی باران دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ب.ظ http://ronak5s.persianblog.com

پری قشنگم سلام ... تو هم این روزا به دنبال آزادی میگردی؟؟؟‌ من هر روز دنبالشم ... ولی نمیشه پیداش کرد...یکی بدجوری قایمش کرده ... من برگشتم عزیزم... دلم خیلی برات تنگ شده بود ... مواظب خودت باش :)

یاس سفیدم دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:02 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

وای بری سلام

اونقده دلم برات تنگ شده که نگو


الان سر کاریم

زیادی نمیتونم بنویسم
دوست دارم

_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_بدو__________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____بیا__________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______آپیم_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤
راستی

صبا چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ب.ظ http://sungirl.blogfa.com

سلام پریدخت عزیز
واقعا سلیقه عالی ای داری خیلی متن زیبایی بود . در واقع شریعتی فوق العاده می نویسه

خوشحال میشم به من هم سر بزنی
موفق باشی و استوار............

مسیح سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 ق.ظ

سلام پریدخت عزیز

:)
می دونستم که
روز 29 خردادو
هر کی فراموش کنه
محاله که پریدخت فراموشش کنه
واقعا دستت درد نکنه که برای پنجمین سال متوالی
یاد استادو زنده نگه داشتی
راستش منم دوست داشتم توی اون روز پستی رو اختصاص بدم به استاد
ولی متاسفانه نوعی روزه ی نتی (؟؟؟!!!!) مانع شد
خب
اینم یه مراقبه بود تا ببینم می تونم یک ماه تموم چیزی ننویسم یا نه
و اگه این طور بشه
چه اتفاق مهمی توی نت یا توی زندگیم می افته
یا احتمالا نمی افته
:)
می دونم که آزمودن بدیهیات بوده
ولی گاهی باید تجربه کرد تا به باور رسید
...
خدا رو شکر می کنم که
دکتر شریعتی
قبل از این که ثمره ی مجاهدتاشو توی این دنیا ببینه
سفر کرد و رفت تا این ثمره رو در جایی ببینه که
احتمال غبن درش نیست
او به تکلیفی که حس می کرد داره عمل کرد و
زمان براش در لحظه ای متوقف شد که
دستش به قدرت نرسیده بود و
اگرم می خواست
نمی تونست به عنصری ضد خود و ضد خواسته ها و آرمانهای خود بدل بشه
...
و اما آزادی
توی این دنیای آکنده از تزاحم
مسیح عادی فکر می کنه
در هر شرایطی
باید آزاد بود
وگرنه
کسی آزادی رو بهمون کادو نمی کنه
و هیچ حالتی رو نمی تونی درک کنی که
درش احساس آزادی کنی
مگر این که
واقعا آزاده باشی
اون وقته که
حتی توی بدترین شرایط اختناق هم می شه آزاد بود !!!
اینو خود دکتر شریعتی به اثبات رسونده
توی اون جو خفقان دوره ای که می زیست
دکتر با این که گرفتار یا در معرض زندان و شکنجه و تبعید بود
ولی آزاد زیست و آزاد حبس کشید و آزاد مرد
او سعی کرد هیچ زندانی رو به رسمیت نشناسه
حتی زندان عقاید و افکار مترقی خودش رو !
...
یادش همواره در دلهای مشتاق آدمیت جاوید
...

سربلند بمونی و ایرونی


سروناز سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ب.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام خوبی پری جون
شعرای دکتر شریعتی همیشه جالبن
شاد باشی

یاسمن چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:37 ق.ظ

سلام

پریدخت عزیز

فراخنای زمین سخت تنگ است

چقدر از زمین تا آزادی فاصله بسیاره


راستی می دونید چرا وبلاک آقای مسح فیلتر شده؟

سارا پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ب.ظ http://iran.neylog.com

سلام
وبلاگه قشنگی داری
من راستش یه لحظه احساساتی شدم...
ممنون میشم به من سر بزنی

آخرین ترانه ی باران شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

پری دخت نازنین بادرودی گرم خدمت شما

هرچه کشیده ومی کشیم

از ذهنیت های مغشوش شریعتی هاست

کسی که تنهایی رابیشتر ازآرادی دوست دارد بی شک بیماراست واو براستی چنین بود

یک ملای کراواتی!! که همیشه شعارهای پوچ وتوخالی می داد و تلاش بیهودی ای می کرد تا برواقعیت های تلخ زرورق به پیچد........... !

همیشه افسوس می خورم ازاینکه اوقات خوبی ازجوانی ام رادر جلوی کتابفروشی آذر گذراندم تا نوشته های اورابه دست آورم...........!!!!!!!
همین چند ماه پیش بود کتابخانه ام راازبوی نای کتابهایش پاک کردم...........

برایت بهترین آرزوهارادارم دوست خوبم
متاسفم که برخی هنوز درخواب شیعه یک حزب تمام بسرمی برتد.............
فراخنای زمین بسیار گسترده ووسیع است اگر چشمان دیدنمان راباز کنیم...........

سکوت شبانه دوشنبه 25 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ب.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

دوباره شب شد و در شام من ستاره نیامد
بهار آمد و آن نوگل بهاره نیامد
به وقت رفتن خود وعده ی دوباره به من داد
به انتظار نشستم
ولی دوباره نیامد
به ناز گفت چو گل بشکفد به وسی تو آیم
پس از شکفتن گلهای بی شماره نیامد
بر آن شدم که به خلوت عقیق بوسه خود را
زنم به لاله ی گوشش چو گوشوا ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد