سردمه
مثل آغاز حیات گل یخ.
مثل یک قایق یخ کرده رو دریاچه ی یخ، یخ کردم.
بیکرانه ست دریا
کوچیکه قایق من
تلخ تلخم
مثل یک خارَکِ سبز
سردمه و میدونم هیچ زمانی دیگه خرما نمیشم.
چه غریبم روی این خوشهی سرخ
...
همهچی از یاد آدم میره
مگه یادش
که همیشه یادشه! ...
امروز
واژهها، آغازها
آرزوها، آوازها
و چشم انتظاریهای
دیروز و امروز را
قسمت میکنیم؛
و فردا
آبرنگها و رنگینکمانها
تصورات و مناظر دلپذیر را
چون فرشینهای از احساسات؛
با تار و پودی از خاطرات
و رویاها! ...