واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

چراغ

 

به سوی تو هزار آفتاب سجده می‌کنند

هزار ماه

و از برکت نگاه تو

چراغ‌های کوچه روشن‌اند

تو نبض شاپرک

و قلب عشق

و نظم جاده‌ها

و استقامت تمام آشیانه ی پرندگان

که در مسیر باد لانه کرده‌اند

 

و هر کبوتری برای آب

نیازمند چشم های توست

تو قلب همدمی

و لحظه‌های بغض عاشقان خسته‌ای ...

که نامه‌ای برایشان نمی‌رسد

و نامشان میان ازدحام واژه‌ها گم است

و مردمی که در میان کومه‌ها

و لای چرخ‌دنده‌های این شب سیاه زیست می‌کنند

 

بیا بیا

که سوی تو

هزار آفتاب سجده می‌کنند

هزار ماه ...