امروز و امشب را دستم به قلم نمیرود، پنجههایم بحال خود نیستند؛ به فرمان نیستند؛ بیهوده می کوشم آرامشان کنم، رامشان کنم، یکباره چنان غافلگیر شدهاند که هنوز گیجند، هنوز گیجم! کلمات چنان شتابزده و سراسیمه در فضای خیالم چرخ میزنند، شنا میکنند و به رقص آمدهاند که هیچکدامشان دُم به دست نمیدهند. از دیروز صبح که پرهیبی از خواب بیدارم کرد هنوز زمام خویش را بدست نگرفتهام. حالا میفهمم چرا شمس تبریزی عمری بیتابی میکرد و یک جمله حرف نتوانست بزند، یک بیت شعر نتوانست بسراید. نمیشود، برای نوشتن و گفتن و سرودن باید در سطح مولوی ماند، اگر به مرز شمس تبریزی قدم گذاشتی دیگر در اختیار خود نیستی، آنجا جای رقصیدنهای رقتبار است و دست افشانیهای دردناک و مستانه٬ جای نشستن و گفتن نیست.و من اکنون به نقطهای در خیالم خیره شدهام و چشمانم، همچون چشمان یک دیوانهی خاموش، در بهتی مرموز، از دیدن باز مانده و از حرکت باز ایستاده و پلک زدن را از یاد بره است.تا حال حرف زدن زبان را میشنیدم، حرف زدن قلم را میخواندم، حرف زدن اندیشیدن را، حرف زدن خیال را و حرف زدن تپشهای دل را، حرف زدن بیتابیهای دردناک روح را، حرف زدن نبض را در آن هنگام که صدایش از خشم در شقیقهها میکوبد و نیز حرف زدن سکوت را میفهمیدم، ببین که چند زبان میدانم!
حرفهایی ست که باید زد اما نه به کسی، حرفهای بی مخاطب، و حرفهایی که باید به کسی زد اما نباید بشنود. سخن از حرفهایی است به کسی، به مخاطبی، حرفهایی که جز با او نمیتوان گفت، جز با او نباید گفت، اما او نباید بداند، نباید بشنود. حرفهایی که مخاطب نیز نامحرم است!!!...
" هبوط در کویر - دکتر شریعتی "
و حرفهایی که دیگر در دسترس اندیشه هم نیست.اوج میگیرند و بی وزن میشوند و تنها در فضای خیال میپرند ... گویی (( پرندگان موهومی اند در عدم پرواز میکنند))....
گود بای پارتیه شیشه ای !
تو رو به جان عزیز ترین کس زندگیت منو حلال کن ........
سلام
زیباترین شعرا رو می شه تو اندیشه هاش کشف کرد
او یه استاد تحصیل کرده و روشنفکر عـــــادی بود ...
یادش گرامی
... میون یه دشت لخت ...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام
خوبه .
یه سرم به ما بزن .
سلام !
قدرت قلم ......
قدرت بیان ......
قدرت فکر کردن و هزاران هزار قدرت دیگه !
عالی بود !
موفق باشی
صدر
آتش شب را بجویم
دامن صحرا بگیرم
من
تک وتنها بگویم
سلام
نمی دونم چند هزار سال بود که به اینجا نیومده بودم
و نمی دونم که چطور شد که اینطور شد!!!
ولی می دونم که باز بر می گردم.
مث اینکه خیلی چیزا رو از دست دادم.
برم بخونم.
خداحافظ
سلام خانمی
آره خیلی حرفها هست که مخاطب اون یک نامحرم.
نامحرمی که از جنس احساسا تو است نه از جنس نگاه تو . ولی این نامحرم میتونه در درون ماجا خوش کنه . ولی باز هم نامحرمه .
تا ابد ...
بزرگ استادی بود که جهان نظیرش را اندک دیده است .... روحش همواره شاد و باشد که پیرو راه و روش زیبا بینانه اش باشیم ......
سلام
منم ممنونم که سر زدین:دی
بازم بیاین
هر کسی از ظن خود شد یار « او»...نه؟
سلام
خوب مثل اینکه هنوز دلت نیومده آپدیت کنی
حق داری
این نوشته خیلی قشنگه و نمی شه به سادگی ازش گذشت
نوشته ای که به یاد استاد عادی نوشته شده
در مورد کویر و مرداب پرسیده بودی
راستشو بخوای کمی شیطنت کردم که اون کامنتو گذاشتم
می خواستم ببینم چی می گی
ولی خوب
تو یه سوال خیلی سخت ازم پرسیدی
خواستم تو پست جدیدم به سوالت پاسخ بدم
یه چیزایی نوشتم
اما کم آوردم
امیدوارم بعدا بتونم در مورد رابطه ی کویر و مرداب تو ذهن عادی مسیح برات توضیح بیشتری بدم
ولی خوب همون چند خطم شاید بتونه در شناخت یه روان پرشان و عادی بهت کمک کنه ...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام.خوبی عزیزم.
وبلاگ
:. نقش فکارین من و توست .:
در دنیای مجاز
وبلاگ
:. آنچه بود و هر چه هست .:
در دنیای مجاز
سلام حرفهای قسنگی ست اما کس چه می فهمد ؟ می دونی ؟ هر دلی دیگه دل نیست ! ...
مخاطب نیز نامحرم است
خدایا !!
این فصل امتحانا کی تموم می شه ؟؟
سلام
سربلند باشی
سلام پری جون ...
روحش شاد ....
خیلی قشنگ بود ...
تنها اون بود که حرفهایی که در دوران خودش نمیشد زد گفت و شهید شد .....
او را کشتند به جرم اینکه حرف میزد ..
موفق باشی