بازو به دور گردنم از مهـر، حلقه کنبر آسمان بپاش شــــــــراب نگاه رابگذار از دریچهی چشم تو بنگرم لـبـخـنـد مـــــــــــــــاه را!...
میدانم در برابر بزرگی روح تو چیزی در خور ندارم. میدانم واژه ها توان بیان عظمت، پاکی و لطافت روح تو را ندارند. اما همین بس که خداوند گل نرگس را آفرید تا من بتوانم در غیابت شاخهای از آن را تصور کنم و به یاد نگاه مهربانت که تا همیشه در نگاهم خواهد ماند سرود آزادی و یگانگی سر دهم! ...
" روز اول که به استـــــــــــاد سپردند مرا
دیگران را خرد آموخت مرا مجنون کرد "
خـورشید صـورت مـاهـت لبخند مـیزند
این قـلـب پـارهپـارهام آبـــاد مــیشـود
ای کـاش آن نـسـیم کـه آمد ز کوی تـو
دانـستـمی کـه زلف تـو بر بـاد میشود
هـر دم دلـم بـه خـاطرههایت سفر کـند
اینگـونـه انــدرون دلــم شــاد میشـود
چشم و دل و گلایه و این ضجههای من
در هـجـر تـوسـت کـه فـریاد مــیشـود
لبخند ، کوی ، سفر ، ضجه
قصهی من است
آبـاد ، بـاد ، شـاد
کـه فریاد مــیشـود! ...
از سروده های آسمونی ترین قلب دنیا