واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

کدام غبار ؟! ...

 

با جوانه ها، نوید زندگی است.
زندگی: شکفتن جوانه هاست.


هر بهار
 از نثار
ابرهای مهربان
ساقه ها پر از جوانه می شود
هر جوانه ای شکوفه می کند
شاخه چلچراغ می شود
هر درخت پر شکوفه باغ ...


کودکی که تازه دیده باز می کند،
یک جوانه است
گونه های خوشتر از شکوفه اش،
 چلچراغ تابناک خانه است.
خنده اش بهار پر ترانه است،
چون میان گاهواره ناز می کند ...


ای نسیم رهگذر، به ما بگو
این جوانه های باغ زندگی،
این شکوفه های عشق،
از سموم وحشی کدام شوره زار
رفته رفته خار می شوند ؟


این کبوتران برج دوستی،
از غبار جادوی کدام کهکشان
گرگ های هار می شوند ؟! ...

نظرات 8 + ارسال نظر
هیچکس یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:47 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
خدایش رحمت کناد مرحوم مشیری رو.
خیلی این شعر رو دوست دارم. جدا کدام غبار؟!
پیروز باشی.

مسیح یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:47 ب.ظ

سلاااااااااااااااام

ممنون

...

مسیح یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ب.ظ

...

آقا من اعتراض دااااررررررررررررررررررممممممممم

دو تا کامنت تو یه زمان ؟؟؟؟؟؟؟؟

آخرین ترانه ی باران پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:29 ب.ظ http://tabar.blogsky.com

پری دخت نازنینم بادرودی گرم

امید وارم همیشه خوب خوب باشی

چه خوب که کبوتر دوستی شما نیز بر بام خانه مانشست

برایت به دورازچشم گرگ ها.... بهترین آرزوهارارادم

دوست ودوستدار همیشگی............ سهیک

مهران پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:50 ب.ظ http://bobogoal.blogsky.com

سلام . بزار من هم برات یک شعر از فروغ فرخزاد بگم :

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت :
ای دختر بهار ! حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را
با هر چه طالبی به خدا می خرم ز تو )
بر شاخ نوجوان درختی ٬ شکوفه ای
با ناز می گشود دو چشمان بسته را
می شست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و زامواج خنده اش
بر چهره روز ٬ روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج ٬ به نرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت : ( چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم !)
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دخنر کنار پنجره محزون نشسته بود .
آبجی پری ! با ما به از این باش . این قلب من هزار تکه است و با چسب به هم چسبیده ٬ دلت میآد !! به مامانم میگم که دعوام کردی ٬ مامانم دعوات میکنه . ای دختر ..... . تو به من گفتی که آپدیت کن ! خوب !!! آن وقت !! من هم آپدیت کردم . باشه !!

* یاس سفیدم * جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

دیدی اومدم پری

خوابم نبرد
گفتم بیام نوشته هات رو بخونم


خوبی؟

ایمان دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:11 ب.ظ http://freeiman.blogfa.com

سلام
از دستت ناراحتم خودت بهتر می دونی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نگو چرا...................

عقاید یک دلقک جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.shenir.blogspot.com

خیلی وقته دنبال جواب سوالهایی هستم که توی شعرهست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد