ای عشق، ای ترنم نامت ترانه ها
معشوق آشنای همه عاشقانه ها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانه ها
با هر نسیم ، دست تکان می دهد گلی
هر نامه ای ز نام تو دارد نشانه ها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه ، خوشه گندم به دانه ها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانه ها
باران قصیده ای است تر و تازه و روان
آتش ترانه ای به زبان زبانه ها
اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بی کرانه ها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانه ها ! ...
سلام
:)
خوش اومدی ...
... شبنم چگونه دم زند از بی کرانه ها ...
فوق العاده
:)
یاد شاعرش به خیر
...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام
امید وارم خوب باشی
زیبا بود لذت بردم مثل همیشه........................
مواظب خودت باش
تا بعد.......................
سبز باشی سبز افتابی
سلام آسمونی
بسیار زیبا بود. پر از احساس. خوش به حال حضرت عشق که اینگونه برایش خوانده ای.
خوشحالم که میبینم لابلای اونهمه گرفتاری، بازم می نویسی. من که صفا میکنم.
زیر پاتیم همسایه
ممنون از اینکه منو یادت موند و سر زدی به من
سلام... غزل بسیار دلنشینی بود... دست مریزاد..
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
زادروزآخرین ذخیره الهی بر منتظران عشق و عدالت و مهربانی مبارک باد
سلام:به خواهرپاک ومهربونم؟این مطلب زیبارابخاطرغزلیات دلنشین شماتقدیم میکنم امیدوارم سایه مادرگرامیتان برشماصدهاسال پایدار باشدانشاالله. زیبایی، همه اقتدارش را ازتووام دارد. توشکوه وشیدایی وشکوفایی را زندگی کرده ای ونام بلندت درنجابتِ وجود، جاری است.
ای قصیده رنج، ای گنجینه اشک،ای بی رشک، ای بلندآشیانه ترین عنقای عشق،ای شرافت مجسم، ای اراده روینده، ای باغبان بوستان های ِ شعر، ای پروراننده شاعرانه ترین خطابه های ِ عاطفه ، ای لالایی سرای ِگوشه های محزون شب، ای ردیف شناس موسیقی ملکوت، ای مادر...
مگر چشمی چون چشم تومی تواند به حقیقتِ رویش بنگرد و دستی چون دست تومی تواند نورستان ِ معرفت راآبرومند کند؟ وقتی غنچه هادرشمیم ِ شعف آفرین ِ تومی رویند وسالکان ِ صهباشناس ِصانع ، دربرابرسلوکِ بی منتهای تو، سرسپاس فرودمی آورند.
هرکه گل می پرورد تورامی شناسدوهرکه نوای بلبل ِبی تابی رابرای به جاآوردن سنت ِعاشقی بهانه می سازدباتوازژرفای ِجان آشناست.
ای مادر؛ ای قهرمان ِ میادین روح ،ای وادی شناس ِطور دلدادگی، زمانی که مردمان ِزیراین گنبدلاجوردین باهمه وجودبه پاسداشت ِحرمت تواقتداکنند، دیگردرون هیچ سرزمینی، مینی از" منیت" نخواهد بود. براستی اگرمی بینیم که اوراق" مصیبت نامه" انسان ِامروزتابدین حد برهم انباشته شده وبوستان های جان، تهی ازنغمه های جانان گردیده، باید بپذیریم که بی گمان، فرزندان، نتوانسته اندبررشته انس مادری وفاداربمانندورموزِآموزه های تورادست آموزِهرروزه خودکنند.
ای مادر؛ اگربیایدآن روزی که جان ِانسان گهواره محبت شود، به یقین هیچ گلی تشنگی نخواهدکشید وهیچ چشمه ای خشک نخواهدشد.
دریغ وصددریغ که بشر، هرروزکه می گذرد، درانحنای ِشتاب آلوده زیستن ِ مسطح خود، بیش ازپیش مادر خودراگم می کنند وبه کج راهه های سردرگمی می رسد. هرروزبی رخصت مادران،آشیانه های شریف راستی فرومی ریزدومعنویت دربی مهری دروغ، پژمرده می شود.
اگرروزی نگاه مادرانه به حقیقت انسان فروریزد وظلمتستان ِ بی سپاسی، اجازه طلوع به هیچ یاسی راندهد،گل های محبت راسرمامی زند واندوه، چون کوه، میان انسان ودلش خواهدنشست. پس کاری نکنیم که چینی دل مادر، ترک بردارد وگرنه .. . . . . . .پیشاپیش نیمه شعبان برشمامبارک
سلام پریدخت عزیز
شعر زیبایی بود و خاطره آمیز برای من.ولی ارجاع نداده بودی.نمیدونم درست میگم یا نه فکر میکنم مال سایه یا امین پور باشه.درستشو لطفا بهم بگو دوست خوبم.ممنون
سلام آبجی خانوم
:)
ممنون از این که بازم اومدی و
شرمنده که خونه نبودم
رفته بودم یه جای خوب و
کلیم یادت کردم
دیروز رسیدم
سلامتی و شادیت آرزومه
...
آهای آسمونیییییییییییییییییییییییییییی
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟
سلام
:)
عید عاشقان مبارک باد
:)
تو نوشتی که به چشمان خیال انگیزم معتادی
تو مرا سوزاندی...
تو نمی دانی من
با خیال رخ زیبای تو هر بعد از ظهر
شعر لبخند تو را می خوانم
تو نمی دانی من
پابرهنه ، با شوق
می دوم تا سر کوچه، هر روز
که اگر باز از این کوی گذر کردی تو
تا ته عشق به دنبال وجودت بپرم
تا ته دلهره نامت را فریاد زنم
و نگاهی که به من می بخشی
به خدا سبزترین رایحه خوشبختی است
تو نمی دانی من
به چه شوقی هر شب
سر به بالین خدا می سپرم
شاید اینبار تو هم
در کنارم باشی
زیبا بود
سلام . خیلی مخلصیم . چطوری ابجی ؟
من از دو بیت این شعر خیلی خوشم آمد :
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه ، خوشه گندم به دانه ها
آخه این بیت سراغاز همه جملات و قصیده های شما شعراء و حرف های معمولی و روزانه ما آدم های معمولی است چون از صبح تا شب هر حرفی که می زنیم بر اساس همین بیته . هم ما ها فکرهامون و کلا هر چیزی را که توی مغزمون می گذره را زبان حالمون می کنیم اما یکی میشه ترانه و یکی هم میشه اراجیف و فحش ٬ بگذریم از این که باید ظرفیت ذهنی و مغزی صاحبان این ترانه و ان اراجیف را هم دید .
اما بیت دوم :
اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بی کرانه ها
این یک جورهائی هم جواب شاعر به خودشه و هم همون حرفی که من بالا زدم .
هم اینکه نمی شه از همنشینی یک شاعر فرهیخته یا یک لات حیلی انتظار بالائی داشت چون اصلا هم کلام هم نیستند . حتی از هم کلامی یک دانشجوی ترم اولی با یک شاعر کار درست مثل شما ٬ به قولی جناب دانشجو باید بره جلوی شما بوق بزنه . شبنم با همه زیبائی اما خیلی در برابر کرانه کوچیکه و بی محتوا .
اما معنی جمال اینه : هرکسی هر فکر را که داره به زبان بیاره اما یادش نره که گله یا خار و هم اینکه از زبون شبنم ٬ دم از کرانه بودن نزنه .
توی این چند وقته این قدر که از این جملات در پیت از خودمون در نکردیم که حرف زدن معمولی هم یادمون رفته ٬ از هر ده تا جمله - نه تاش سوتیه .
شرمنده بابته این اراجیف و مزخرفات که زدم .
راستی یک چیزی: جمالت را عشق است .
ممنون عزیزکم. به روزم
سلام
:)
سلام .وبلاگ جالبی دارین