-
مسافر ! ...
سهشنبه 7 مردادماه سال 1382 09:12
" آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هــر کـجا هـسـت خـدایا بـسلامـت دارش "
-
دلتنگم ! ...
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 13:32
" دلتـنـگـم و دیدار تـو درمـان منست بـیرنگ رخـت زمـانـه زنـدان منست بـر هیچ دلـی مـبـاد و بـر هیچ تـنی آ نچ از غم هـجران تو بر جان منست "
-
هدیه ! ...
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 10:48
ندایی از درون من میگوید: باید به دیگران آن چیزی را هدیه کنی که از هیچ جای دیگر نمیتوانند بگیرند. " بـوی گـنـدم مال من هر چی که دارم مال تو یه وجب خاک مال من هر چی میکارم مال تو "
-
... ! ...
جمعه 27 تیرماه سال 1382 09:08
گر چه عقـل آئـینـه کردار ماست مـا در آن آئـینـه هــرگــز نـنـگریم بـاده تحقـیق چون خـواهـیم خورد ما که مست هر خم و هر ساغریم آگــه از عـیب نـهـان خـود نـهایم پـردههـای عـیب مـردم مـیدریم!...
-
صدای بارون ! ...
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1382 00:18
" بوی موهات زیر بارون٬ بوی گندمزار نمناک بـوی سـبـزهزار خـیس٬ بـوی خـیس تـن خاک جـادههـای مـهربـونی٬ رگای آبـی دسـتات غــم بــارون غـروب٬ تــه چـشـمـات تـو صــدات " قلب تو شهر گل یاس دست تو بازار خوبـی اشـک تــو بـارون روی مـرمـر دیــوار خوبـی ای گِل آلــوده گل من ای تن آلــوده دل پاک دل تـو قـبـلـه ایـن...
-
هم بیم٬ هم امید !
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 08:49
آن روزها که من از دیدن تو سیر نمیگشتم آن روزها که دیدن رویت مثل هوا برای تنفس٬ لازم بود وقتی که با تو بودن فیضی عظیم بود و نامت را در استعاره من - " عظمت " میخواندم هر گاه پرهیب تو ز راه از سایه سار ساحت دانشگاه - میآمد در من فوج طنین بال تپش بود و - پرواز رنگ ز رخسار!...
-
خیال ! ...
شنبه 21 تیرماه سال 1382 02:12
نیروی خیال٬ حقیقت مطلق را میبیند ـ همان جا را که گذشته اکنون و آینده به یکدیگر میرسند... خیال نه به واقعیت ظاهر محدود است و نه به یک مکان. همه جا میزید. " خیال٬ حیات آزادی ذهن است " . به جنبههای گوناگون هر چیز تحقق میبخشد... خیال رو به تعالی ندارد: نمیخواهیم رو به تعالی داشته باشد٬ فقط میخواهیم...
-
غزل ! ...
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 09:06
انگار با من از همه کس آشناتری از هر صدای خوب برایم صداتری لالای پر نوازش باران نمنمی خاک مرا به خواب گل سرخ میبری درهای ناگشودهی معنای هر غروب مفهوم سر به مهر طلوع مکرری هم روح لحظههای شکوفایی و طلوع هم روح لحظههای گل یاس پرپری از تو اگر که بگذرم از خود گذشتهام هرگز گمان نمیبرم از من تو بگذری انگار با من از همه...
-
بهار !
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 08:01
ذهنم زمستانیست اما در قلبم بهار ابدی جاریست...
-
بی تو ٬ با تو ! ...
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 10:33
آن روز با تو بودم امروز بیتوام آن روز که با تو بودم ـ بیتو بودم امروز که بیتوام ـ با توام!...
-
مسافر ! ...
جمعه 13 تیرماه سال 1382 13:34
دم غروب٬ میان حضور خستهی اشیا نگاه منتظری حجم وقت را میدید. دلم گرفته٬ دلم عجیب گرفته است. و هیچ چیز٬ نه٬ هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند. و فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد. ـ چرا گرفته دلت٬ مثل آنکه تنهایی ـ چقدر هم تنها! ـ خیال می کنم ـ دچار آن رگ پنهان رنگها هستی. ـ دچار یعنی ـ...
-
عصری تابستانی و هوایی که کم دیده ای !
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 13:39
گفتم: این روزها دل خیلی بهانه تو را میگیرد هوای دیدن تو را دارد گفت: میدانم همه چیز بهانهایست برای شانه به شانه٬ در حال و هوای با هم بودن رفتن٬ نشستن و گریستن گفتم: چرا گریه! رفتن و نشستن درست! اما گریستن را نمیخواهم نه! گفت: برای حرمت نگاه ناگهان تو برای یک دل دریا حرف نگفته گفتم: و برای هر آنچه که گفتم و گفتم و...
-
وداع ! ...
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 12:11
" کاش لحظههای رفتن نمی بارید اشک چشمام هق هق دلتنگیامو میشکستم توی رگهام دل پر تحملم از گریه من گله داره چهره سرخ غرورم از شکستن شرمساره "
-
تو ! ...
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 12:47
درختان شکوفه میزدنند٬ پرندگان نغمه میسرودند٬ سبزهها نمناک بودند٬ سراسر زمین میدرخشید. و ناگهان من خود درختان٬ گلها٬ پرندگان و سبزهها بودم و دیگر هیچ " منی " وجود نداشت. در آئینه وجود تو چهره خود را می بینم٬ تو بسیار بیشتر از آنچه می توانم بگویم٬ میشنوی تو آگاهی را میشنوی. تو همراه با من٬ به جایی...
-
توقع ! ...
جمعه 6 تیرماه سال 1382 01:28
گفتید: نشنوید و نبینید گفتیم ما٬ به چشم گفتید : منکر به فهم خویش شوید و شعور خویش گفتیم: دشوار حالتی ست٬ ولی به چشم دیدیم اینک شما ز ما باری توقع عاشق بودن و دوست داشتن دارید آری شما که روی ز سنگ آری شما که دل از آهن دارید.
-
شب های شاعر !
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 18:42
می وزد باد سردی از توچال در سکوتی عمیق و رویاخیز برف و مهتاب و کوهسار بلند جلوهها می کند خیالانگیز خاصه بر عاشقی که بر دل خویش دارد از عشق خاطرات عزیز داند آنکس که درد من دارد. ماه مانند دختری عاشق سر به دامان آسمان دارد. چشم او گرم گوهرافشانیست در دل شب ستاره میبارد گوئیا درد دوری از خورشید ماه را نیمه شب...
-
عشق ! ...
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 11:02
زمانی که دست زندگی سنگین و شب بیترانه است٬ هنگام عشق و اعتماد است و دست زندگی چه سبک میشود و شب چه " پرترانه " آنگاه که به همه عشق میورزیم و اعتماد داریم. آنگاه همه چیز سبکتر میشود و ترانهها از میان تاریکی برمیخیزند. " عشق پیشوند زندگی و پسوند مرگ است سر آغاز آفرینش٬ و تعریف هر نفس است. "
-
شب ! ...
یکشنبه 1 تیرماه سال 1382 08:03
هر چند شب با تمام توش و توان و صلابتش بر سرزمین تب زده آویخت دیدم سیماب صبحگاهی از سربلندترین کوهها فرو میریخت گفتم: امید من! برخیز و خواب را... برخیز و باز روشنی آفتاب را...
-
دریغ ! ...
شنبه 31 خردادماه سال 1382 11:12
" به جای رستن گلها به باغ سبز انسانی شکفته بوتهی آتش نشسته جغد ویرانی " چه آغازی؟! چه انجامی؟! چه باید بود و باید شد؟ در این گرداب وحشتزا در این گرداب وحشتزا!!!...
-
سرود آفرینش ! ...
جمعه 30 خردادماه سال 1382 00:19
خدا آفریدگار بود زمین را گسترد و دریاها را از اشکهایی که در تنهاییاش ریخته بود پر کرد و از کبریای بلندش آسمان را برافراشت با نیایشهای خلوت آرامش٬ سقف هستی را رنگ زد٬ و آرزوهای سبزش را در دل دانهها نهاد٬ و رنگ" نوازش"های مهربانش را به ابرها بخشید٬ و از این هر سه ترکیبی ساخت و بر سیمای دریاها پاشید٬ و...
-
اخلاص ! ...
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 06:20
یکتایی در زیستن یکتایی در بودن یکتایی در عشق... *** من پروردهی آزادیم٬ استادم علی ست؛ مرد بیبیم و بیضعف و پرصبر٬ و پیشوایم مصدق٬ مرد آزاد. " دکتر علی شریعتی "
-
ارزش انسان !
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1382 16:59
دشتها آلودهست در لجن زار گل لاله نخواهد روئید در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟ فکر نان باید کرد و هوایی که در آن نفسی تازه کنیم ! گل گندم خوب است گل خوبی زیباست ای دریغا که همه مزرعهی دلها را علف هرزهی کین پوشاندهست هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ...
-
آزادی ؟! ...
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 11:27
" با یک دل غمگین به جهان شادی نیست تا یک ده ویران بود آبادی نیست تا در همهی جهان یکی زندان هست در هیچ کجای عالم آزادی نیست "
-
زندگی !
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 11:05
زندگی دفتری از خاطرههاست: خاطراتی شیرین٬ خاطراتی مغشوش٬ خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد. ما ز اقلیمی پاک -که بهشتش نامند - به چنین رهگذری آمدهایم. گذری دنیا نام که ز نامش پیداست مایه پستیهاست!!!...
-
خویشتن ! ...
شنبه 24 خردادماه سال 1382 00:40
دوست دارم سینهام را بشکافم و قلبم را از آن بیرون بکشم و در دستانم بگیرم تا همه بتوانند آنرا ببینند٬ زیرا انسانی که خود را برای خویشتن آشکار میسازد آرزویی شگرفتر از آن ندارد که دیگران در کش کنند. در دیدهی من اندرا وز چشم من بنگر مرا زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام...
-
دوست ! ...
جمعه 23 خردادماه سال 1382 00:12
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید. دستهاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند. همیشه رشتهی صحبت را به چفت آب گره میزد. برای ما یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم ....
-
یه روز ! ...
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 01:43
یه روز دلم گرفته بود مثل روزای بارونی از اون هواها که خودت حال و هواشو میدونی اگه بشه با واژهها حالمو تعریف بکنم تو هم منو شعر منو با همه حست میخونی...
-
درد من ! ...
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 10:55
همه جا دکان رنگ است همه رنگ میفروشند. دل من مثال شیشه همه سنگ میفرو شند. درد من به قدر آنست که غزال برهاش را به پلنگ میفرو شد!!!
-
به پایان آمد این دفتر ! ...
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 08:51
نه بابا نترسین منظورم دفتر وبم نیست٬ دفتر این ترم رو میگم که حتی نذاشت چشممونو به هم بزنیم. تا اومدیم بگیم سلام گفتن کلاسا تموم شده برین واسه فرجهها... آخه یعنی چی آقا من هنوز وقت میخوام... میترسم آخرش یه کاری دست خودم بدم نه این چه حرفیه اصلا گوش شیطون کر چشمشم کور این ترم میزنم تو گوش معدل۲۰ هه مثل کلاس...
-
شازده خانوم ! ...
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 12:04
دو تا دستام مرکبی تموم شعرام خط خطی پیش شما شازده خانوم منم فقیر پاپتی غرور و بردار و ببر دلم میگه دلم میگه غلامی رو به جون بخر دلم میگه دلم میگه شازده خانوم قابل باشم باید بگم به شعر من خوش آمدی خوش آمدی شازده خانوم چه خاکی و چه بیریا به منزل خود آمدی خود آمدی *** عجب عجب چه رند و چه بلا شده دل پدر سوختهام...