آن روزها که من
از دیدن تو سیر نمیگشتم
آن روزها که دیدن رویت
مثل هوا برای تنفس٬
لازم بود
وقتی که با تو بودن
فیضی عظیم بود و نامت را
در استعاره من
- " عظمت " میخواندم
هر گاه
پرهیب تو ز راه
از سایه سار ساحت دانشگاه
- میآمد
در من فوج طنین بال تپش بود و
- پرواز رنگ ز رخسار!...
انگار با من از همه کس اشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
امروز که صدای خوش دوستی، بشنیدم
از همه کس برای من تو عزیز ، عزیزتری
آن روزها اینگونه بود و این روزها ؟؟؟ ...
doooooooooost
veghean chize Ajibie
????????????????????????
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام خانومی
قربون اون پرواز رنگ ز رخسارت بشم
آخرش چی بهش رسیدی
ای مهربان مهربانی پیشه کن
تا که اندر قلب من
نام زیبایت به جاودانگی سلام کند
شاد باشی خانومی
جون پری! از بس که کم سر میزنی! نمی دونی من چه مرگمه!
الان لینک واگویه های خوشگلت رابه رودلاگ فزودم باشد که رستگار شویم و من هی بهت سر بزنم.
دختر خاله!
سلام !
از پیام زیبا و دلنشینت سپاسگذارم !
بیم و امید زیبایی رو به تصویر کشیدی !
موفق باشی
صدر
تو
تو
تو کجایی؟
بد دردیه درکت میکنم
از لطفت ممنون خانومی
قربونت
تو وقتی رد می شدی نفهمیدی که که کسی رنگش پرید؟
عجیب است ! رنگ همهی ما پریده بود.
این شعر سترگ مال تو بود ؟
سلام..
روز بخیر..
خیلی عالی بود...!!
ممنون
می بینم که پسر خاله هم پیدا کردی.فیض ببر از محضرشون!
چقدر زیبا ... مثل همیشه ...