در دیدهی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیدهها * منزلگهی بگزیدهام
در دیدهی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیدهها * منزلگهی بگزیدهام
هر چند
شب با تمام توش و توان و صلابتش
بر سرزمین تب زده آویخت
دیدمسیماب صبحگاهی
از سربلندترین کوهها
فرو میریخت
گفتم:
امید من!
برخیز و خواب را...
برخیز و باز روشنی آفتاب را...
...
یکشنبه 1 تیرماه سال 1382 ساعت 08:03 ق.ظ