واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

هوای...

  

باران هاشور می‌زند 

خردک خردک مقابل چشم 

چون دانه‌های گندم 

که از کمباین می‌پاشد. 

بعد ناگهان٬ آفتاب! 

آدمی اگر چنین باشد 

دیوانه می‌خوانیم[اش]‌. 

اما در تندباد 

سر فرومی‌بریم در گریبان 

با یک کلام 

باز باران؛ باز آفتاب!...

نظرات 3 + ارسال نظر
دودماهی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:22 ق.ظ http://mahidoodi.blogspot.com

این روزها ما از برف و این سفیدی قالب سر در گریبانیم!

سارینا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ق.ظ

اینجا یک گوله دختر دلش حسابی برات تنگ شده.
کجایی؟

سارینا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ق.ظ http://sarinaa129.persianblog.ir

گوله دختر سلام هم یادش میره گاهی!
.
.
.
سلام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد