سلام . احوال شما ؟ اگر خدا قبول کنه هنوز زنده ام . شعرت هم قشنگ بود و هم یک جورهای متناسب با حال من . من هم اگر می دانستم که روزی میرسه که او نباشه ُ هیچ وقت تنهاش نمی گذاشتم . از با او بودن بیشتر لذت می بردم . من هم در هجرش خیلی ضجه زدم و گریه کردم اما .... آپدیت شد . نبودن ٬ مانع از اخلاص ما نسبت به شما نشده پریدخت .
سلام وب باهالی داری اگر وقت کردی سری هم به وب ما بزن تا بعد
ایمان
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 09:53 ب.ظ
سلام پس دنبال این میگشتی .................. جالبه .................. دوست داشتنیه نه کلاس ها کار خودش کرد کلاس ها رو ادامه بده .............. سبز باشی سبز افتابی
سلام پریدخت نازنین به نظر من کسی که رفته دیگه نباید واسش ضجه زدو گریه کرد...... رفته که رفته به فکر اینده باید بود.... شعرت خیلی زیبا بود من اپم موفق باشی
تو نگاه آخر تو آسمون خونه نشین بود دلتو شکسته بودن همه ی قصه همین بود
می تونستم با تو باشم مثه سایه مثل رویا اما بیدارمو بی تو مثه تو تنهای تنها
من درنمایشگاه کتاب موفق به دیدار همه دوستانی که آرزوی دیدنشان را داشتم شدم.... بجزشما........
امیدوارم شمارا هم درآینده نزدیک ببینم هدف آشنایی بیشتر باکسانی است که به آنها ارادت قلبی دارم...... من درراه سفرهستم برای دیدار دوتن ازدوستان نازنینم امیدوارم شماراهم ببینم چون شما درزمره دوستان من هستی که از واژه های من نمی ترسند!!! شما فکرمی کنی سهیک ترس داره؟؟ اندیشه های سهیک خانه های بناشده برشن وماسه را میلرزاند چون بی پایه واساس و سست هستند
ولی تو نازنین می دانم که اهل ترس نیستی
همیشه برایت آرزوی تندرستی و موفقیت و بهروزی داشته و دارم
دوست و دوستدار و ارادتمند شما............. سهیک بشارت براو اهل اشارت
درود بر روز عشق.... شاید برای آخرین بار باز هم برگ سوخته ای از دفتر عشق ورق خورد و با تمام مشقتش نوشتم این بار در روز عشق...در روز پاک.... در روز امید به زندگی... در روز بودن....و در روز هر چه خوب است نوشتم....هستی عشق دستانم را بار دیگر لرزاند....بار دیگر لرزاند تا بنویسم از این یک سال از خاطرات و هر چه بود و چذشت و ماند !!!...خدا را شاکر که هستم که توانستم بمانم توانستم مقاومت کنم و نشکستم....! ماندم که هنوز حرف بزنم و بگویم گر چه گفتنم مانند نگفتن است ولی می گویم تا راحت شوم تا آزاد شوم.... سلام دوست گرامی من امروز روز بزرگی واسه من روزی که من بزرگ شدم و و و ... بیا سر بزن که خیلی منتظرم منتظر شماهایی که امید این میخونه هستین ولی اگه اومدی کامل بخون درسته که خیلی زیاده ولی کامل بخون خالی از لطف نیست... اومدم که روزمو با شماها تقسیم کنم گرچه کافی نیست ولی آرامش بخشه.... حضرت عشق هر لحظه رو می شماره واسه اومدنتون.... منتظرم سبز (قرمز) و شاد باشین حضرت عشق ****** فعلا *****
من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می رفتی تو در من می خواندی وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی می پیمودم تو با من می رفتی تو در من می خواندی تو از میان نارونها گنجشکهای عاشق را به صبح پنجره دعوت می کردی وقتی که شب مکرر میشد وقتی که شب تمام نیمشد تو از میان نارونها گنجشک های عاشق را به صبح پنجره دعوت میکردی تو با چراغهایت می آمدی به کوچه ما تو با چراغهایت می آمدی!!!!!!!!!!!!!!!! وقتی که بچه ها می رفتندبا اینکه میدونم نمیایی ولی من بازم میام!!!!!!!!!!!!
هر چند از این دوری و چشمان قشنگت گله داریم تا لحظهء خوبی که بیایی، من و دل حوصله داریم گفتی من و تو، قسمت یک پنجره باشیم قبول است هر چند به اندازهء پرواز و قفس، فاصله داریم یادت که نرفته است عزیزم، که اگر درد سری هست از خندهء آن روز، از آن کوچه، از آن یک بله داریم دیگر همه را گردن این قسمت و تـقدیر نینداز تـقدیر کدام است؟ ببین، ما خود مسئله داریم عیب از خودمان نیست؟ که تا پای قراری به میان است هی صحبت کمبود زمان می شود و مشغله داریم انگار محال است که ما قسمت یک پنجره باشیم حالا که به اندازهء پرواز و قفس فاصله داریم
باران می بارد ؟؟..یا...نمی بارد؟؟ ..نمی بارد؟؟؟ پس چرا همه جا بارانیست پس چرا پنجره خیس است؟ پس چرا هوای بیرون رفتن دارم؟ پس این صدایی که تمام اتاق را پر کرده چیست؟؟ صدای باران که نیست! پس صدای چیست؟؟! فریاد؟؟!....نه! التماس..نه..! موزیک..؟نه!!!!! ........ ...... ....... هق هق؟؟؟؟؟؟؟؟ آری........ پس باران می بارد.... می بارد......... می بارد........ می بارد........
قبل از اول: اعتراض!! و اما اول: میلاد این دلکده زیبا با واژه های عطر آگینش رو حضورت تبریک میگم. امیدوارم که این قلم هر روز با طراوت تر از روز قبل بطپه.
و اما دوم : باز هم اعتراض!!! خوبیت نداره که اینهمه منتظر باشن و آپ دیت نکنی عزیز دل خواهر!
سلام . احوال شما ؟ اگر خدا قبول کنه هنوز زنده ام .
شعرت هم قشنگ بود و هم یک جورهای متناسب با حال من . من هم اگر می دانستم که روزی میرسه که او نباشه ُ هیچ وقت تنهاش نمی گذاشتم . از با او بودن بیشتر لذت می بردم . من هم در هجرش خیلی ضجه زدم و گریه کردم اما ....
آپدیت شد .
نبودن ٬ مانع از اخلاص ما نسبت به شما نشده پریدخت .
سلام ...
خیلی زیبا ست .
ای خوش صلیقه چرا وقتی بروز می شی نمیگی
پس یاهو مسنجر رو واسه چی ساحتن .
منتظرتم .
ذر ضمن هروقت بروز بشی و نگی ازت ناراحت میشم (اوتیماتم بید)
کلبه آبی (مازیار) www.future2010.blogsky.com
سلام
پری جان امیدوارم همیشه شاد باشی
شعر جالبی بود
هنرکده محله ما هم خوب استادهای تربیت میکنه!!!!
موفق شاد و سربلند باشی
بای
ایمان
سلام وب باهالی داری
اگر وقت کردی سری هم به وب ما بزن
تا بعد
سلام
پس دنبال این میگشتی ..................
جالبه ..................
دوست داشتنیه نه کلاس ها کار خودش کرد
کلاس ها رو ادامه بده ..............
سبز باشی سبز افتابی
سلام پری جون
چندین بار شعر رو خوندم
خیلی قشنگ بود با خط زیبا
آپم خوشحال میشم از حضورت
سلام
وااااااااااااااااااااااااااااااای
چه کردی پریدخت
:)
...
سربلند بمونی و ایرونی
پریدخت نازنین بادرودی گرم...........
خوب هستی دوست دانا و هشیارم
خوب ازدیگرهنرشماهم آگاه شدم.......خوش نویسی
آنهم باشعری به این عمق وزیبایی.......
امیدوارم موفق بدیدارشما گردم
اگرراهی بودید حتماخبرم کنید
دوست و دوستدارهمیشگی شما.......... سهیک
سلام پری جان ...
خیلی خوشحالم کردی .
مرسی
شعر خیلی زیبائی انتخاب کردی .
موفق باشی
طولی لینک من رو چیکارش کردی (چشمک)
کلبه آبی http://future2010.blogsky.com/
انگار بر دیوار شیشه ای روحم با الماس خط میکشند ... !
اگه با تبادل لینک موافقی بهم بگو
ایرونی حالت خوبه .. بعداز مدت ها سرزدن فقط اینو دارم بگم ....راستی سال نو هم مبارک ...D:
وبلاگ آبی دیگه تاییدیه برای تثبیت نخواست D: .. بیا اون طرفا اگرچه درشو تخته کردیم ولی هی گهگداری چک کامنتش می کنیم D:D:....
سلاااااااااام پری جونم
خانوم اجازه ما یه کم الان مات و مبهوت موندیم در خلق این اثر هنری.
دست مریزاااااااااد !!
هر چی خواستم بگم پرید.
پاینده باشی و سرفراز
سلام پریدخت نازنین
به نظر من کسی که رفته دیگه نباید واسش ضجه زدو گریه کرد......
رفته که رفته به فکر اینده باید بود....
شعرت خیلی زیبا بود
من اپم
موفق باشی
تو نگاه آخر تو
آسمون خونه نشین بود
دلتو شکسته بودن
همه ی قصه همین بود
می تونستم با تو باشم
مثه سایه مثل رویا
اما بیدارمو بی تو
مثه تو تنهای تنها
اشاره ها تکمیل اینده های مایند
شاید دیدن گاهی تنها راه رابطه باشد
من هرکاری کردم تا عکسهای این پستت برام باز بشه اما نشد
ما که لیاقت دیدن نداشتیم
شاید قسمت نبود
اما میدونم که زیبا دلی چون تو زیباییها را برمیگزیند
ستاره بخت هیچ کس شوم نیست،ما هستیم که آسمان را بد تعبیر مى کنیم
شعر هایم سوخت و خاکسترش در مشت من
باز می بینم تو را معنای آثارم هنوز
سلام پریدخت عزیز چطوری؟
چه خط خوشگلی:) موفق باشی
درین بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی...
موفق باشید.
پری دخت جان بادرودی گرم..........
من درنمایشگاه کتاب موفق به دیدار همه دوستانی که آرزوی دیدنشان را داشتم شدم.... بجزشما........
امیدوارم شمارا هم درآینده نزدیک ببینم
هدف آشنایی بیشتر باکسانی است که به آنها ارادت قلبی دارم......
من درراه سفرهستم برای دیدار دوتن ازدوستان نازنینم
امیدوارم شماراهم ببینم
چون شما درزمره دوستان من هستی که از واژه های من نمی ترسند!!! شما فکرمی کنی سهیک ترس داره؟؟
اندیشه های سهیک خانه های بناشده برشن وماسه را میلرزاند چون بی پایه واساس و سست هستند
ولی تو نازنین می دانم که اهل ترس نیستی
همیشه برایت آرزوی تندرستی و موفقیت و بهروزی داشته و دارم
دوست و دوستدار و ارادتمند شما............. سهیک
بشارت براو اهل اشارت
درود بر روز عشق....
شاید برای آخرین بار باز هم برگ سوخته ای از دفتر عشق ورق خورد و با تمام مشقتش نوشتم این بار در روز عشق...در روز پاک.... در روز امید به زندگی... در روز بودن....و در روز هر چه خوب است نوشتم....هستی عشق دستانم را بار دیگر لرزاند....بار دیگر لرزاند تا بنویسم از این یک سال از خاطرات و هر چه بود و چذشت و ماند !!!...خدا را شاکر که هستم که توانستم بمانم توانستم مقاومت کنم و نشکستم....! ماندم که هنوز حرف بزنم و بگویم گر چه گفتنم مانند نگفتن است ولی می گویم تا راحت شوم تا آزاد شوم....
سلام دوست گرامی من امروز روز بزرگی واسه من روزی که من بزرگ شدم و و و ...
بیا سر بزن که خیلی منتظرم منتظر شماهایی که امید این میخونه هستین
ولی اگه اومدی کامل بخون درسته که خیلی زیاده ولی کامل بخون خالی از لطف نیست...
اومدم که روزمو با شماها تقسیم کنم گرچه کافی نیست ولی آرامش بخشه....
حضرت عشق هر لحظه رو می شماره واسه اومدنتون....
منتظرم
سبز (قرمز) و شاد باشین
حضرت عشق
****** فعلا *****
ورق ورق
سطر به سطر
جمله به جمله
گویی هر انسانی شهرزادی میافریند در دل
قصه تو تنها قصه تو نیست
قصه دنیایی از حرفهای ناگفته است
زیبا بود زیبا
سلام
من منتظره دیدن نقش یک سکوتم.....
من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
تو از میان نارونها گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نیمشد
تو از میان نارونها گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
تو با چراغهایت می آمدی به کوچه ما
تو با چراغهایت می آمدی!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتی که بچه ها می رفتندبا اینکه میدونم نمیایی ولی من بازم میام!!!!!!!!!!!!
هر چند از این دوری و چشمان قشنگت گله داریم
تا لحظهء خوبی که بیایی، من و دل حوصله داریم
گفتی من و تو، قسمت یک پنجره باشیم قبول است
هر چند به اندازهء پرواز و قفس، فاصله داریم
یادت که نرفته است عزیزم، که اگر درد سری هست
از خندهء آن روز، از آن کوچه، از آن یک بله داریم
دیگر همه را گردن این قسمت و تـقدیر نینداز
تـقدیر کدام است؟ ببین، ما خود مسئله داریم
عیب از خودمان نیست؟ که تا پای قراری به میان است
هی صحبت کمبود زمان می شود و مشغله داریم
انگار محال است که ما قسمت یک پنجره باشیم
حالا که به اندازهء پرواز و قفس فاصله داریم
یـــــا حق!
علی
nice
سلام دوست عزیز
چرا اپ نمیکنی؟
منتظرم
من اپم
موفق باشی
باران می بارد ؟؟..یا...نمی بارد؟؟ ..نمی بارد؟؟؟
پس چرا همه جا بارانیست
پس چرا پنجره خیس است؟
پس چرا هوای بیرون رفتن دارم؟
پس این صدایی که تمام اتاق را پر کرده چیست؟؟
صدای باران که نیست!
پس صدای چیست؟؟!
فریاد؟؟!....نه!
التماس..نه..!
موزیک..؟نه!!!!!
........
......
.......
هق هق؟؟؟؟؟؟؟؟
آری........
پس باران می بارد....
می بارد.........
می بارد........
می بارد........
سلام
:)
هی میام بنویسم چرا آپدیت نمی کنی
ولی دلم نمیاد
آخه این دست خط و این شعر اون قدر دلنشین هستن که حیفم میاد این حرفو بزنم
...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام پری جونم.
قبل از اول: اعتراض!!
و اما اول: میلاد این دلکده زیبا با واژه های عطر آگینش رو حضورت تبریک میگم. امیدوارم که این قلم هر روز با طراوت تر از روز قبل بطپه.
و اما دوم : باز هم اعتراض!!! خوبیت نداره که اینهمه منتظر باشن و آپ دیت نکنی عزیز دل خواهر!
پاینده باشی و سرفراز نازنین
سلام پریدخت جان
خوبی؟
تولد وبلاگت مبارک
هنوز اینقدر بی معرفتم نشدم که یادم بره!!!
موفق باشی
بای