مبهوت
در این جهانِ چون برهوت
- مبهوت
آه ای پدر مگر ،
گندم چقدر شیرین بود ؟
و سیب سرخ ، وسوسه حوا را
در دامن فریب چرا افکند ؟
آری عِقاب شیطان را
من در بهشت دیدم
و نیز رنج آدم و حوا را
در این زمین ِ زندان
و رنج جاودانه انسان را
ناگه ،
- مشام جان را ،
از باغ عشق رایحه ای مست می کند .
گفتی که باغ عشق ، بهشت است
در باغ عشق ، او
از پله های مرمر ،
با قامتی بلندتر از افرا
می آمد
و عطر روحپرور اندامش ،
ذرات نور را
در شور و شوق و وسوسه می آورد .
دیدم که دستهای سپیدش ،
انبوه گیسوان سیاهش را ،
آشفته می کند .
دیدم که انعطاف نگاهش ،
پرواز پاک چلچله ها بود .
ناگاه دیدگان چو گشودم ،
- چه وحشتی
دیدم فریب بود ،
- فروپوش دهشتی
دیدم که با تمام ظرافت ، او
از هم گسیخت
ریخت ،
فروریخت
هیچ شد
چه خوابهای نغز طلایی را ،
پنداشتم ،
نقش حقیقتی ست .
چه جامه های فاخر
بر قامت بلند تمنا ،
در هاله های رویا ،
- بردوخته
چه شعله های سرکش ،
در باغ های پندار ،
- افروخته
چه صادقانه و معصوم ،
در شعله های سرکش آن عشق ،
- سوخته ! ...
سلام
میبینم که اول شدم
مثل همیشه خیلی زیبا بود
موفق باشی
عالی بود.
راستی که حیات نتیجه یک لحظه غفلت رنگین حوا بود...
خسته نباشی
سلام
نمی دونم چرا با خوندن متنت یه هو حس کردم که یه پشه ی کوچولو رفت تو چشمم !!
بدجوری سوزوندش ...
دستپاچه شدم و ...
... یه هو حالم به هم ریخت
تا حدی که کلوچه ای که می خوردم تو گلوم گیر کرد !!
اول پاشم برم ببینم یه جرعه آب خنک گیر میارم
تا بعد تصمیم بگیرم که به صورتم بزنم یا سربکشمش
...
سربلند باشی
عالی بود پری جونم
من میگم تو فوقالعاده ای
سلام
پریدخت عزیز
این قرمه سبزی رو تو پختی
آشپز تویی اون وقت از من می پرسی توقرمه سبزی چی بود ؟
...
شب و سکوت و ماه و ... رو مثل همیشه به موقع و زیبا انتخاب کردی
حقا که نکته سنجی و تعجب می کنم که این همه شعرو چه طور حفظ کرده ای ...
...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام خانمی
خوبی
دلم برات تنگ شده
سلام!
... راستش آدم می مونه شاکی باشه یا شاکر از دست این پدر و مادر بزرگوار! که همه خوشی جاودانه رو به دو گندم فروختن!
موفق باشی
صدر
ممنون که سرزدید
شعر جالبی بود