بی اشک، چشمان تو نا تمام است
و نمناکی جنگل نارساست.دستانت را میگشایی، گره تاریکی میگشاید.لبخند می زنی، رشته رمز میلرزد.می نگری، رسایی چهره ات حیران میکند.دروازه ابدیت باز است، آفتابی شویم.چشمان را بسپاریم که مهتاب آشنایی فرود آمد.در خواب درختان نوشیده شویم که شکوه روییدن در ما میگذرد.باد میشکند.شب راکد میماند.
جنگل از تپش میافتد٬
جوشش اشک همآهنگی را میشنویم!...
salam
webloge jalebo ghashangi dari
in sheret kheyli ghashang bood
be ma ham sar bezan khoshhal mishim
سلام
و چه چشمان ناتمامی دارد این عادی ترین مسیح تاریخ
و جنگل احساسش چه خشکیدست
کاش کسی دستانش را می گشود
و تبسمی می نمود
و می نگریست
گشایش گره ها و لرزش رشته را
کاش چهره ای حیران می نمود قوم آّفتاب ندیده را
کاش درخشش مهتاب آشنایی
همه ی چشمان بسته را وادار به نگریستن می کرد
تا ببینیم ابدیت را
و با چشمان باز از دروازه ی طلایی آن گذر کنیم
کاش شکوه رویش را می فهمیدم
کاش زمین و زمان بارش مرا می دید
کاش نوشیده می شدم
کاش « من » بودم
...
افسوس که مسیح نمی بارد
و در آن جوشش هماهنگ جای او خالیست ...
...
پریدخت عزیز
شاعر که تو باشی
آهنگساز فواد حجازی
و خواننده محمد اصفهانی
دیگه رهبر ارکستر به چه کار میاد !
می خوای نون خور اضافه دور خودت جمع کنی ؟؟؟
اما چون با این تیم ؛ آهنگی که ساخته می شه احتمالا بیش از حد فوق العاده از آب درمیاد اگه مسیحم اون گوشه کنارا باشه شاید به عـــــــــادی شدن اثر کمک کنه .
خودمونیم معلومه که اولش می خواستی بنویسی
مسیحم رقاصشا ، نه ؟؟؟؟
باشه ؛
یکی طلبت ...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام عزیزم.........
مرسی اومدی.........
قربانت...........
سلام خانومی
خوشحالم مشکل حل شد
قربونت
شاد باشی و موفق
غصه هایت برای من...
خسته ای! نه؟
دروازه ابدیت باز است ، آفتابی شویم
راست گفت...
درود بر شما!
دروازه ابدیت باز است... بیا تا گذر کنیم!
بدرود!
پری جونم چرا این شکلی شدی؟:))
راستس آپ دایت بیدم:دی
خیلی زیبا بود!
شاعر خوب داشته این شعر ای کاش شما خم برای وبلاگت حرفی از خود و در خور داشته باشی
سلام به دوست عزیز و گرامی. از این که نسبت به من لطف داشتید تشکر می کنم. در حقیقت محیط این وبلاگها مکانی است برای ایجاد ارتباط میان دوستانی که با هم احساس همدلی و هم اندیشی می کنند .از زمانی که شروع به نوشتن در وبلاگ نمودم دوستان ارزشمندی پیدا کرده ام. شرایط جامعه ما به گونه ایست که در محیطهای غیر از وبلاگ ارتباطدوستان یا مقدور نیست و یا اعتماد حاصل نمی شود به هر حال از آشنایی با شما خوشحالم و در اولین فرصت شما را در لیست دوستانم قرار خواهم داد.
گنگ و گویا.زیبا بود.ممنون.
یاحق
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.شکرت ای خدابه خاطر این همه زیبایی که امشب به من هدیه دادی.یاعلی
اره باسد افتابی بشیم
حتی وسط زمستون سرد
بازم سلام
بابا شوخی کردم
خودم می دونم که به درد رقاصیم نمی خورم ...
( یه وقت به دل نگیریا )
اون چند خطم که اصلا قابل این حرفا نیست
یه نوشته کاملا عــــــــــــادی از یه موجود حقیر عـــــــــــــادی
اما مطلب زیبای شما کجا و اون کجا ...
...
اختیار دارین ماهی از خودتونه
هر چند که تو بشقاب اغنیاس !!!
دارم سعی می کنم آپدیت کنم ولی صفحه ی بلاگ اسکای باز نمی شه ... در هر حال یه مطلب کوچولو نوشتم که اگه بتونم می فرستمش بالا ...
سربلند بمونی و ایرونی .
دوباره سلام
راستی یادم رفت بگم
یه وقت اون حرکت وحشتناکی که گفتی انجامش ندیا ...
منظورم دست زدن به متن قشنگته .
اگه در نظر تو نوشته ی مسیح جلوه ای داشته ؛
اولا به خاطر روح عــــــــــــــادی خودته
و بعد به خاطر این که پشت سر متن تو اومده
پس با این حرفا پایه شو سست نکن
واقعا از لطف و محبت خالصت به این حقیر عادی ممنونم .
سربلند باشی و ایرونی .
جوشش اشک هم آهنگی! تعبیر ِ خیلی قشنگی بود
قاصدک
با دل من پرواز میکرد
آگه از کرده خویش
گنه آغاز میکرد
بی اشک
جوشش شبانه ام نیست
بی اشک
لبخند زنانه ام نیست
گر چه با تو
با تو بی تو بوده ام من
بی اشک
تپش جوانه ام نیست
سلام خوبی پرداخت عزیزم خوشحال هشتم که به خونه زیبای شما راه پیدا کردم موفق باشی سری به حونه ستارهها بزن خوشحال میشم نظرات شما را هم بشنوم