در دیدهی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیدهها * منزلگهی بگزیدهام
در دیدهی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیدهها * منزلگهی بگزیدهام
تورا که دشنه در رگِ خوابهایم میچرخانیو دهان ناگشوده زخمهایم رامیخندانیتورا دوست میدارمباور کن!هر شب که موسیقی منتشر ماهاز حوالی دریا باز میآیدو در حوصلهی حوض خانهمانخیمه میگشایدمن برمیخیزمو برگِ برگِ آوازهایم رادر باد میریزماما،همیشه به همین سادگیها نیستدیشب که تواز کنار خوابهای پر خسوف منبر خاستی!و بلور رنگین رویاهایم رااز مهتابی تاریکبه بنبست بیترانهانداختی!من برگِ برگِ آوازهایم رااز پرده پردهی بغضهایمپنهان کردمو پرسه زنان،به خلوت پر کسوف کابوسهایمبازگشتم!...
...
جمعه 2 آبانماه سال 1382 ساعت 04:41 ب.ظ