الهی به مستانِ جام شهود
به عـقل آفـرینـانِ بـزم وجـود
به آنان کـه بیباده مست آمدند
ننوشیده میای، می پرست آمدند
به ساغـرکشانِ شـراب ازل
به میخوارگانِ می لم یزل
به عــشـقـی که شـد از ازل آشـکـار
به حُسنی که شد عشق را پردهدار
دلم مجمـر آتش تور کن
گلم ساغر آب انگور کن
شرار عمر فانیام من
طلوع ِ جاودان تویی تـو
نـشـانِ نـاتـوانـیام من
توانِ بی نشان تویی تـو
" کجا روم که چاره ساز ای خدا تویی
نیاز هر چه بی نیاز ای خدا تویی "