دلم تنگ است، دلم میسوزد از باغی که میسوزد.نه دیداری،نه بیداری، نه دستی از سر یاری، مرا آشفته میدارد چنین آشفته بازاری. عـجب آشفـتــه بــازاری ست دنیا
عـجب بیهــوده تکــراری ست دنیا
مـیان آنـچه بــاید بــاشد و نیست
عجب فـــرسوده دیواری ست دنیا
سبـکـبــاران سـاحلهــا نـدیدنـد
به دوش خستگان باری ست دنیا
مــرا در موج حسرتهـا رهـا کرد
عـجب یار وفـــــــاداری ســت دنیاعـجب خـواب پـریشانی ست دنیاعـجب دریای طوفــانــی ست دنیا
تهی بود و نسیمی
سیاهی بود و ستارهای
هستی بود و زمزمهای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی.
از روزگــــــــار دلم گرفته
از این تکـــرار دلم گرفته
دلم میخواد گریه کنم
بــارون بـبـــار دلم گرفته
دلم میخواد گریه کنم گـریه کنـــم گـریه کنـــم...