خـورشید صـورت مـاهـت لبخند مـیزند
این قـلـب پـارهپـارهام آبـــاد مــیشـود
ای کـاش آن نـسـیم کـه آمد ز کوی تـو
دانـستـمی کـه زلف تـو بر بـاد میشود
هـر دم دلـم بـه خـاطرههایت سفر کـند
اینگـونـه انــدرون دلــم شــاد میشـود
چشم و دل و گلایه و این ضجههای من
در هـجـر تـوسـت کـه فـریاد مــیشـود
لبخند ، کوی ، سفر ، ضجه
قصهی من است
آبـاد ، بـاد ، شـاد
کـه فریاد مــیشـود! ...
از سروده های آسمونی ترین قلب دنیا
کاش لحظههای رفتن نمیبارید اشک چشمام
چهرهی سرخ غرورم از شکستن شرمساره ...
هق هق دلتنگیامـو مــیشکستم تــوی رگهـامدل پـــرتـحـمـلـم از گـــــریه مـن گـلـه داره
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
- نه،
از آن پاکتری.
تو بهاری؟
- نه،
- بهاران از توست.
از تو میگیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را.
سبزی چشم تو تخدیرم کرد.
حاصل مزرعه سوخته برگم از توست.
زندگی از تو و
مرگم از توست.
سیل سیال نگاه سبزت،
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان میکاود.
من به چشمان خیال انگیزت معتادم!
سبزی چشم تو
دریای خیال.
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز،
مزرع سبز تمنایم را.
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست...