ساز تو دهد روح مرا قوت پرواز
از حنجرهات
پنجرهای سوی خدا باز
احساس من و ساز تو
جانهای همآهنگ
حال من و آوای تو
یاران هم آواز
گلبانگ تو روشنگر جان است بیفروز
قول و غزلت پرچم شادی است
برافراز...
دیده در صبح رخ دوست ز هم وا کردیم
چهره در آینهی پاک تماشا کردیم
بزمی آراسته کردیم ز رزم آرایان
وندر آن حلقه به صد غلغله غوغا کردیم
ننشستیم و گرفتیم به کف دامن دوست
آنک از دوست همه دوست تمنا کردیم
سرو آزاد که از باد خزان خم شده بود
با بهار نفس بر شده بالا کردیم
بس نهادیم من خویش چو دل در بر هم
خانهی عشق بنا ز آب و گل ما کردیم
بوسه دادیم و گرفتیم پس پرده اشک
زر اندیشه کلید در دل ها کردیم
سوگ سهراب کشیدیم ز شهنامه برون
چون به داروی خرد درد مداوا کردیم
تن رهانیده ز هر بند به شکرانهی وصل
همه ای آزادی نام تو آوا کردیم
می شکفتیم ز شادی به برای غنچه باغ
آنچه می خواست دل تنگ تو آنجا کردیم
سرنگون تا شود آن درگه بیداد آیین
ما سراپردهای از داد مهیا کردیم
روزها در گره زلف تو ما را طی شد
تا برون رفت خوشی زین شب یلدا کردیم...