واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

فراموش می شود ! ...


میان عشق و لبخند

تنها ، سکوت

حرف می زند .

میان شرم و سکوت

تنها ، عشق .

عشق است

که می روید

میان من و تو ،

بگذریم ...


گاه دل بستن

دیواری بلند است

 

سهم از بهشت

آتش است ،

چشم هایت را نبند

 

فضای دلگیر زمین

فضای دلگیر خانه

این زندگی هاشور خورده

و لحظه های انتظار

در التهاب جاده

تصویر مرا

فراموش خواهند کرد .

فراموش خواهند کرد ،

که روزی

سایه یی بی رمق ،

بر این زمین گذشت

و گم شد

در اعماق سکوت ؛

مثل این زندگی

مثل مرگ

همه چیز فراموش می شود ! ...

چکاوک ! ...


کجای این جنگل شب پنهون می شی خورشیدکم

پشتِ کـدوم سـد سکـوت پـر می کـشی چـکـاوکم

چرا به من شک می کنی؟من که منم برای تو

لبریزم از عـشـق تو و سـرشـارم از هــوای تو

دست کـدوم غـزل بدم نبض دل عاشـقـمو

پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو

گـریه نمـی کـنم نرو ،آه نـمی کـشم بـشین
حرف نمی زنم بمون، بغض نمی کنم ببین

سفر نکن خورشیدکم - ترک نکن منو - نرو

نـبـودنت مـرگِ مـن ِ راهـی این سفر نشو

نذار کـه عشق مـنو تو اینجا به آخـر بـرسه

بری تو و مـرگ مـن از رفـتن تو سر بـرسه

گـریه نمـی کـنم نرو ،آه نـمی کـشم بـشین
حرف نمی زنم بمون، بغض نمی کنم ببین

نوازشم کن و ببین عشق می ریزه از صدام  

صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام

اگرچه من به چشم تو کمم، قدیمی ام، گمم

آتـشـفـشــان عـشـقـم و دریای پــر تـلاطـمــم

گـریه نمـی کـنم نرو ،آه نـمی کـشم بـشین
حرف نمی زنم بمون، بغض نمی کنم ببین ! ...

                                                                 برای نسترن جونم که این ترانه شرح حال دل مهربونش ِ

می خواهم ... ! ...



می خواهم آب شوم

در گستره ی افق

آن جا که دریا به آخر می رسد

و آسمان

 آغاز می گردد ! ...



آب ! ...


آب را گِل نکنیم :

در فرو دست انگار ، کفتری می خورد آب .

یا که در بیشه ی دور ، سیره ای پر می شوید .

یا در آبادی کوزه ای پر می گردد .


آب
را گِل نکنیم :

شاید این آب روان ، می رود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .

دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرو برده در آب .


زن زیبایی آمد لب رود ،

آب را گِل نکنیم :

روی زیبا دو برابر شده است .


چه گوارا این آب !

چه زلال این رود !

مردم بالا دست ، چه صفایی دارند !

چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شیر افشان باد !

من ندیدم دهشان ،

بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست .

ماهتاب آنجا ، می کند روشن پهنای کلام .

بی گمان در ده بالا دست ، چینه ها کوتاه است .

مردمش می دانند ، که شقایق چه گلی ست .

بی گمان آنجا آبی ، آبی ست .

غنچه ای می شکفد ، اهل ده با خبرند .

چه دهی باید باشد !

کوچه باغش پر موسیقی باد !


مردمان سر رود ، آب را می فهمند .

گِل نکردندش

ما نیز

آب را گِل نکنیم ! ...