واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

موسیقی عشق

 

استادم
چون تارهاى زندگی‌ام
به‌‏کوک باشد
آن‏گاه به هر زخمه‌ی تو
موسیقى عشق برخواهد خاست...

پس از باران!...

 

گل از طراوت باران صبح‌دم لبریز
هوای باغ و بهار از نسیم و نم لبریز
صفای روی تو ای ابر مهربان بهار
که هست دامنت از رشحه‌ی کرم لبریز

بهار

 

بهاریه 

 

در نور فانوس بهاری 

من هستم 

تو هستی!

...

آبی!...

 

لحظه‌ی خوب 

لحظه‌ی ناب  

لحظه‌ی آبی صبح اسفند  

لحظه‌ی ابرهای شناور 

لحظه‌ی روشن و ژرف جاری 

حاصل معنی جمله‌ی آب 

لحظه‌ای که در آن خنده‌هایت 

جذبه را تا صنوبر رسانید 

لحظه‌ی آبی باغ بیدار 

لحظه‌ی روشن و نغز دیدار...