واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

واگویه ها

در دیده‌ی من اندرا * وز چشم من بنگر مرا * زیرا برون از دیده‌ها * منزلگهی بگزیده‌ام

آرزوی پاک!...

  

پرواز دسته‌جمعی مرغابیان شاد

بر پرنیان آبی روشن  

در صبح تابناک طلایی 

آه ای آرزوی پاک رهایی...

نظرات 4 + ارسال نظر
یه قهوه دیگه... یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ق.ظ http://yekidige.blogsky.com

سلام..
امان از این رهایی...یک عمر به خاطرش می دوی...حتی تن به اسارت ازدواج می دی...حتی...
ولی چرا همچنان در حسرتش می میریم؟
سربلند باشی

سارینا پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:03 ب.ظ

تنها رها شدن یا در جمع؟! نگو که مقصد و مقصود فقط رها شدنه و هر جور رها شدنی...

اون چیزی که من سرصبح روی کارون دیدم یه رهایی دسته جمعی بود
دقیقا انگار که این شعر به تصویر کشیده شده بود
تا جایی که من دیدمشون با هم بودن ولی شاید تا آخر نتونن با هم بمونن در حین اینکه رها هستن!
گاهی توی جمع هم میشه به تنهایی رها شد
گاهی تنها هم که باشی نمی تونی رها شی!...

س.م.ع شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:08 ب.ظ http://safiresobh113.blogfa.com

با سلام....


یک اصل و هزار فرع



یک راه و هزار بیراهه



یه عقل و هزار شبهه



یه دل و هزار دلبر



چه بسیارند آنانکه در توهم دینداری کنار سراب اند ،



و چه بسیارتر آنانکه در گرداب بی تو بودن ، به خیال خود شنا می کنند !



در وسط همه ظهرهایم تو هستی ، فقط تو ، فقط تو ...

سارینا دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ب.ظ http://sarinaa129.persianblog.ir

چه نغز و زیبا نوشتی برام! اونموقع که اون سوال رو نوشتم حسم یه چیز دیگه بود ولی جوابت منو از اون دنیا جدا کرد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد